the dust settles

پیشنهاد کاربران

آرام شدن اوضاع
The dust falls out of the air= when things have calmed down
فرونشستن گرد و غبار ( استعاره از اوضاع و شرایط نامعلوم ) .
مثال:
Wait until the dust settles.
یعنی صبر کن تا شرایط معلوم بشه.
آب از آسیاب افتادن
Let’s wait for the dust to settle before we negotiate with them.
بیا صبر کنیم آبها از آسیاب بیفته بعد باهاشون مذاکره کنیم.
بهتر شدن اوضاع، خوابیدن شر
مثال:
Wait until the dust settles.
صبر کن تا اوضاع بهتر شود/ صبر کن تا شر بخوابد

بپرس