سن اختیار؛ سنی که دیگر فرد می تواند امور خود را اداره کند.
Example 1:👇
Well, he's reached the age of discretion, if only in some respects.
خُب اون، حداقل از بعضی نظرها، به سنی رسیده که بتونه خودش رو اداره کنه ( کارهای خودش رو انجام بده ) .
... [مشاهده متن کامل]
Example 2: 👇
As soon as I hit the age of discretion, I moved out on my own.
به محض اینکه به سن اختیار ( بلوغ؛ قانونی؛ پختگی ) رسیدم، بیرون زدم تا زندگی خودمو داشته باشم.
خُب اون، حداقل از بعضی نظرها، به سنی رسیده که بتونه خودش رو اداره کنه ( کارهای خودش رو انجام بده ) .
... [مشاهده متن کامل]
به محض اینکه به سن اختیار ( بلوغ؛ قانونی؛ پختگی ) رسیدم، بیرون زدم تا زندگی خودمو داشته باشم.