that is


به عبارت دیگر
that is (to say)
یعنی

جمله های نمونه

1. He is wise that is honest.
[ترجمه گوگل]او عاقل است که صادق باشد
[ترجمه ترگمان]او عاقل است و صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. To live is to function. That is all there is in living.
[ترجمه گوگل]زندگی کردن یعنی عمل کردن این تمام چیزی است که در زندگی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]زندگی کردن، کار کردن است این تنها چیزی است که در زندگی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The laws of Nature, that is to say the laws of God, plainly made every human being a law unto himself, we must steadfastly refuse to obey those laws, and we must as steadfastly stand by the conventions which ignore them, since the statutes furnish us peace, fairly good government and stability, and therefore are better for us than the laws of God, which would soon plunge us into confusion and disorder and anarchy if we should adopt them.
[ترجمه گوگل]قوانین طبیعت، یعنی قوانین خدا، آشکارا هر انسانی را برای خود قانونی ساخته است، ما باید قاطعانه از اطاعت از آن قوانین امتناع کنیم، و به همان اندازه باید قاطعانه بر روی قراردادهایی که آنها را نادیده می گیرند، ایستادگی کنیم، زیرا قوانین ارائه می کنند ما صلح، حکومت نسبتاً خوب و ثبات، و بنابراین برای ما بهتر از قوانین خدا هستند، که اگر آنها را بپذیریم به زودی ما را در سردرگمی و بی نظمی و هرج و مرج فرو خواهد برد
[ترجمه ترگمان]قوانین طبیعت، یعنی قوانین خداوند، به صراحت هر انسانی را به عنوان یک قانون در نظر می گیرد، و باید همان طور که قوانین آن را نادیده می گیرند، از قوانین الهی، که به زودی ما را به اغتشاش و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و هرج و مرج و
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Their is something that is much more scarce, something rarer than ability. It is the ability to recognize.
[ترجمه گوگل]آنها چیزی است که بسیار کمیاب تر است، چیزی نادرتر از توانایی توانایی تشخیص است
[ترجمه ترگمان]آن ها چیزی هستند که بسیار کمیاب است، چیزی بیش از توانایی این توانایی تشخیص آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is never alone that is in the company of noble thoughts.
[ترجمه گوگل]او هرگز تنها نیست که در جمع افکار شریف است
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت تنها نیست که در این دسته از افکار شریف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He that is master must serve.
[ترجمه گوگل]او که استاد است باید خدمت کند
[ترجمه ترگمان]او نیز باید خدمت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Happy is he that is happy in his children.
[ترجمه گوگل]خوشا به حال کسی که در فرزندانش شاد است
[ترجمه ترگمان]خوشحال است که از فرزندانش خوشحال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is lifeless that is faultless.
[ترجمه گوگل]او بی جان است که بی عیب است
[ترجمه ترگمان]او بی جانش است، درست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The love that is too violent will not last long.
[ترجمه گوگل]عشقی که بیش از حد خشونت آمیز باشد زیاد دوام نخواهد آورد
[ترجمه ترگمان]عشقی که بیش از حد خشن است دوام نخواهد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He that is master of himself will soon be master of others.
[ترجمه گوگل]کسی که بر خود مسلط است به زودی بر دیگران نیز مسلط خواهد شد
[ترجمه ترگمان]او به زودی ارباب دیگران خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A mill cannot grind with the water that is past.
[ترجمه گوگل]آسیاب نمی تواند با آبی که گذشته است خرد کند
[ترجمه ترگمان]آسیاب بادی نمی تواند با آب آسیاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He that is full of himself is very empty.
[ترجمه گوگل]اونی که از خودش پر باشه خیلی خالیه
[ترجمه ترگمان]او کاملا خالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He that is down, down with him.
[ترجمه گوگل]او که پایین است، با او پایین است
[ترجمه ترگمان] اون مرد، اون پایین پیش اونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The mill cannot grind with the water that is past.
[ترجمه گوگل]آسیاب نمی تواند با آبی که گذشته است خرد کند
[ترجمه ترگمان]آسیا نمی تواند با آبی که از آن گذشته است را آسیاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He that is full of himself is very [quite] empty.
[ترجمه گوگل]کسی که از خودش پر است خیلی [کاملا] خالی است
[ترجمه ترگمان]او که پر از خودش است بسیار [ کاملا ] خالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in other words, that is to say

پیشنهاد کاربران

در ابتدای جمله و در تکمیل جملۀ پیشین، بدین معنا که. . . یا این بدین معناست که . . .
به بیان دیگر، به دیگر سخن، به بیان دقیق تر،
That is ( to say )
به عبارت الاخری، به عبارت دیگر، به بیان دقیق تر
مترادف با rather
He became their leader, or rather their idol ( he became their leader, or their idol, that is )
او رهبر انها، یا به بیان دیگر ، بت آنها شد.
...
[مشاهده متن کامل]

Shy ken kaneki is thrilled to go on a date with beautiful rize, but it turnes out that she s only
interested in his body - in eating eat, that is
Ken kaneki خجالتی برای دیدار با rize زیبا هیجان زدست، امامشخص میشه که اون تنها به بدنش علاقه داره - به خوردنش، به بیان دیگه.

به گونه ای که
یعنی، به عبارت دیگر ، به سخن دیگر
Are there many ( or, any ) museums in your hometown?
No, there are no museums in my hometown. ⭐That is⭐ one museum of our great martyr "???", which is 30km away. There is an another museum in my hometown in Golden Temple
به عبارتی . . .
یعنی، به این معنا که
که یعنی
In other words =
به بیان دیگر
این بدان معنی است که. . .
یا دقیق تر بگم
مثال از کمبریج:
Our friends, that is to say our son's friends, will meet us at the airport.
دوستمون یا بهتره بگم / یا دقیق تر بگم دوست پسرمون توی فرودگاه ما رو میبینه
به دیگر سخن
باید گفت ( که )
گفتنی است
به این معنی که
: ( that is ( to say
in other words
or, to clarify or explain more clearly
used to give more information or to correct what has already been said
- to be precise / specific
دقیق بگم. . . ، بهتر بگویم. . . ، روشن ( تر ) بخوام بگم. . . ، واضح ( تر ) بخوام بگم. . .
- in another word
به عبارت دیگر. . . ، جور دیگه ای بخوام بگم. . .
- for example/ instance
مثلا. . . ، بر ای مثال. . . ، به طور مثال . . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس