that's the way the cookie crumbles


(انگلیس - عامیانه) زندگی همین است، جز این نمی شود، چاره ای نیست

انگلیسی به انگلیسی

• (colloquial) that is how things generally turn out, that's the way things happen; that is the way it goes; that's life

پیشنهاد کاربران

معادل=آش کشک خالته ،
Mu robbit died that's the way the cookie crumbles
کاریش نمیشه کرد. باید شرایط رو پذیرفت.
We have to adapt ourselves to the conditions
We can't help it
That's the life!
تا بوده همین بوده. . .
- وقتی گفته میشه که کمی بدشانسی میاریم و چون نمیتونیم جلوش رو بگیریم باید قبولش کنیم.
- کاریه که شده.
این کارها تا بوده همین جوری بوده!

بپرس