texture

/ˈtekst͡ʃər//ˈtekst͡ʃə/

معنی: شالوده، بافت، بافندگی، بافته، تار و پود، پارچه منسوج، دارای بافت ویژهای نمودن
معانی دیگر: بافت (روش بافتن)، ویژگی، خصوصیت، نهاد، ترکیب، ساختار، (نرمی یا زبری و غیره) پرماس، دارای بافت بخصوص کردن، (در اصل) پارچه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: textural (adj.), textured (adj.)
(1) تعریف: the appearance or feel of something, esp. a surface, resulting from the nature or arrangement of the substance or material that constitutes it.
مترادف: feel, look
مشابه: appearance, aspect, fineness, grit, nap, roughness, smoothness, touch

- skin with smooth texture
[ترجمه گوگل] پوست با بافت صاف
[ترجمه ترگمان] پوست با بافت صاف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the grooved or grainy texture of wood
[ترجمه گوگل] بافت شیاردار یا دانه دار چوب
[ترجمه ترگمان] بافت شیار دار یا دانه دانه چوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the structure or arrangement of material in a fabric.
مترادف: weave
مشابه: character, composition, structure

(3) تعریف: the arrangement of parts in anything, esp. perceived as having particular relationship.
مترادف: composition
مشابه: configuration, design, disposition, makeup, pattern, structure

- the texture of a community
[ترجمه گوگل] بافت یک جامعه
[ترجمه ترگمان] بافت جامعه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- the texture of a novel
[ترجمه گوگل] بافت یک رمان
[ترجمه ترگمان] بافت رمان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the texture of society
ساختار جامعه

2. the distinctive texture of mediterranean culture
ویژگی مشخص فرهنگ مدیترانه ای

3. the fine texture of naeen rugs
بافت ریز قالیچه های نایین

4. cloth of loose texture
پارچه ی شل بافت

5. cement with a coarse texture
سیمان زبر

6. cloth with a loose texture
پارچه شل بافت

7. cloth with a twilled texture
پارچه ی دارای بافت جناغی

8. the differences in color and texture between these two fabrics
ناهمسانی های رنگ و بافت میان این دو پارچه

9. this kind of wood has a soft texture
این نوع چوب نرم است (ساختار نرمی دارد).

10. by the friends they keep you shall know the texture of men's souls
خصوصیات روحی مردم را از روی بررسی دوستانی که دارند خواهی شناخت.

11. The cheese is firm in texture and has a strong flavour .
[ترجمه گوگل]پنیر از نظر بافت سفت و دارای طعم قوی است
[ترجمه ترگمان]پنیر در بافت محکم است و طعم قوی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This cloth has a silky texture.
[ترجمه گوگل]این پارچه بافتی ابریشمی دارد
[ترجمه ترگمان]این پارچه یک بافت ابریشمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The method used will vary with the soil texture and climate.
[ترجمه گوگل]روش استفاده شده با بافت خاک و آب و هوا متفاوت خواهد بود
[ترجمه ترگمان]روش مورد استفاده با بافت خاک و آب و هوا متفاوت خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The fabric has a beautifully soft texture.
[ترجمه گوگل]پارچه دارای بافت نرم و زیبایی است
[ترجمه ترگمان]این پارچه بافت نرم و زیبایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The writing has a rich texture.
[ترجمه گوگل]نوشته دارای بافتی غنی است
[ترجمه ترگمان]نویسندگی دارای بافت غنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The cake should have a light and crumbly texture.
[ترجمه گوگل]کیک باید بافت سبک و شکننده ای داشته باشد
[ترجمه ترگمان]کیک باید دارای یک بافت سبک و crumbly باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شالوده (اسم)
base, sole, skeleton, infrastructure, kernel, foundation, texture, pedestal, ground plan

بافت (اسم)
texture, weave, fiber, fibre, tissue, contexture

بافندگی (اسم)
texture, weave, knitting

بافته (اسم)
texture, web, tissue, wale, mesh

تار و پود (اسم)
texture, sinew, warp and woof

پارچه منسوج (اسم)
texture

دارای بافت ویژهای نمودن (فعل)
texture

تخصصی

[خودرو] بافت
[شیمی] بافت
[عمران و معماری] بافت
[کامپیوتر] الگو .
[برق و الکترونیک] بافت، طرح، زمینه
[نساجی] تکسچر - بافت - زمینه - طرح - نقشه - نقش - تراکم تار و پود در اینچ پارچه
[معدن] بافت (سنگ شناسی)
[پلیمر] نسج، بافت
[آب و خاک] بافت

انگلیسی به انگلیسی

• feel, grain, weave, structure
weave
the texture of something is the way that it feels when you touch it.

پیشنهاد کاربران

۱. بافت ۲. ساخت ۳. ترکیب ۴. حس. احساس ۵. نماد. ظاهر 6. شالوده. اساس
مثال:
I can feel the texture of the chair I might be sitting on
من می توانم بافت صندلی که ممکن است بر روی آن بنشینم را احساس کنم.
texture: بافت
جنس چیزی که از سطح و ظاهر ان با لمس کزدن متوجه می شویم . . . the cloth is a smooth texture . این پارچه جنس نرمی داره . . .
بافت ماده غذایی
I didn't like the taste and the" texture" of the dish, it was very chewy
احساسِ پس از لمس چیزی
texture ( موسیقی )
واژه مصوب: بافت 3
تعریف: ارتباط لایه‏های صوتی مختلف در یک قطعۀ موسیقی
بافت مو
درموردtown به بافت یک شهر اشاره داره
جنس و نوع چیزی
1 - در مورد پارچه و . . . میشه بافت ( مثل the smooth texture )
2 - در مورد غذا میشه طعم ( مثل it has a creamy texture )
3 - در مورد نوشته، موسیقی و کلا هنر میشه ترکیب بندی ( مثل the rich texture of Shakespear's English )
زمینه
بافت، ساختار، ویژگی
بافت زمینه
احتمالا نوعی غذا
ظاهر
مواد تشکیل دهنده، ساختار
نقش و ساختار
ساخت
مواد آرایشی
بافــت - Something that when you touch sth you feel
بافت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس