صفت ( adjective )
حالات: testier, testiest
مشتقات: testily (adv.), testiness (n.)
حالات: testier, testiest
مشتقات: testily (adv.), testiness (n.)
• (1) تعریف: easily annoyed or angered; irritable; touchy.
• مترادف: cantankerous, crabby, crotchety, grouchy, irascible, irritable, touchy
• متضاد: good-humored
• مشابه: bad-tempered, choleric, cranky, cross, dyspeptic, grumpy, huffy, ill-natured, moody, out of sorts, peevish, petulant, snappish, snappy, splenetic, temperamental, ticklish
• مترادف: cantankerous, crabby, crotchety, grouchy, irascible, irritable, touchy
• متضاد: good-humored
• مشابه: bad-tempered, choleric, cranky, cross, dyspeptic, grumpy, huffy, ill-natured, moody, out of sorts, peevish, petulant, snappish, snappy, splenetic, temperamental, ticklish
- She was testy this morning, and I thought it best to leave her alone and avoid being snapped at.
[ترجمه گوگل] او امروز صبح امتحان داشت، و من فکر کردم که بهتر است او را تنها بگذارم و از زیر ضربه زدن خودداری کنم
[ترجمه ترگمان] امروز صبح خیلی زودرنج شده بود، و من فکر می کردم که بهتر است او را تنها بگذارم و از هم جدا نشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امروز صبح خیلی زودرنج شده بود، و من فکر می کردم که بهتر است او را تنها بگذارم و از هم جدا نشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: exhibiting impatience, annoyance, or exasperation.
• مترادف: irascible
• مشابه: brusque, cross, curt, ill-natured, impatient
• مترادف: irascible
• مشابه: brusque, cross, curt, ill-natured, impatient
- He regretted his testy retort when he saw how it stung the boy.
[ترجمه گوگل] وقتی دید که چگونه پسر را نیش زد، از پاسخ آزمایشی خود پشیمان شد
[ترجمه ترگمان] وقتی دید که چگونه پسرک را نیش زد، پشیمان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی دید که چگونه پسرک را نیش زد، پشیمان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید