testy

/ˈtesti//ˈtesti/

معنی: کج خلق
معانی دیگر: زودخشم، زودرنج، زودآسیب، بهانه گیر، خیره سر، بدخلق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: testier, testiest
مشتقات: testily (adv.), testiness (n.)
(1) تعریف: easily annoyed or angered; irritable; touchy.
مترادف: cantankerous, crabby, crotchety, grouchy, irascible, irritable, touchy
متضاد: good-humored
مشابه: bad-tempered, choleric, cranky, cross, dyspeptic, grumpy, huffy, ill-natured, moody, out of sorts, peevish, petulant, snappish, snappy, splenetic, temperamental, ticklish

- She was testy this morning, and I thought it best to leave her alone and avoid being snapped at.
[ترجمه گوگل] او امروز صبح امتحان داشت، و من فکر کردم که بهتر است او را تنها بگذارم و از زیر ضربه زدن خودداری کنم
[ترجمه ترگمان] امروز صبح خیلی زودرنج شده بود، و من فکر می کردم که بهتر است او را تنها بگذارم و از هم جدا نشوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: exhibiting impatience, annoyance, or exasperation.
مترادف: irascible
مشابه: brusque, cross, curt, ill-natured, impatient

- He regretted his testy retort when he saw how it stung the boy.
[ترجمه گوگل] وقتی دید که چگونه پسر را نیش زد، از پاسخ آزمایشی خود پشیمان شد
[ترجمه ترگمان] وقتی دید که چگونه پسرک را نیش زد، پشیمان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a testy old man
پیرمرد بدخلق

2. don't bandy words with him; he is very testy
با او یک و دو نکن،خیلی زودخشم است.

3. Ben's getting a little testy in his old age.
[ترجمه گوگل]بن در سن پیری کمی آزمایش می کند
[ترجمه ترگمان]بن در سن و سال خودش کمی زودرنج شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The energy-rich western province has a testy relationship with the federal government.
[ترجمه گوگل]این استان غنی از انرژی غربی رابطه آزمایشی با دولت فدرال دارد
[ترجمه ترگمان]استان غربی غنی از انرژی، رابطه testy با دولت فدرال دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Instead of handing over the test, the testy proctor grabbed the gun.
[ترجمه گوگل]به جای اینکه آزمایش را تحویل دهد، مأمور آزمایش کننده اسلحه را گرفت
[ترجمه ترگمان]به جای تسلیم کردن این آزمایش، the proctor اسلحه را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was testy during media day Tuesday and cut his session off after 15 minutes.
[ترجمه گوگل]او روز سه شنبه در روز رسانه ای آزمایش داد و پس از 15 دقیقه جلسه خود را قطع کرد
[ترجمه ترگمان]او روز سه شنبه در طول روز رسانه ای کج خلق شد و جلسه خود را بعد از ۱۵ دقیقه قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. No wonder these people are feeling testy.
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که این افراد احساس آزمایش می کنند
[ترجمه ترگمان]تعجبی ندارد که این افراد بدخلق هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As testy sick men when their deaths be near.
[ترجمه گوگل]مانند مردان بیمار آزمایشی وقتی مرگشان نزدیک است
[ترجمه ترگمان]همون طور که مرده ای زودرنج و زودرنج وقتی که مرگشون نزدیکه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They become lamb cropschops Testy once Tasty ones, says Daivd David Johnson.
[ترجمه گوگل]دایود دیوید جانسون می‌گوید، آنها تبدیل به بره‌های بره‌ای می‌شوند که یک بار خوشمزه بودند
[ترجمه ترگمان]Daivd دیوید جانسون می گوید: آن ها به lamb تبدیل می شوند که زمانی خوش مزه و با مزه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That was a testy meal.
[ترجمه گوگل]این یک غذای آزمایشی بود
[ترجمه ترگمان] اون یه غذای زودرنج بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It had been a long day, and Sarah was getting a little testy.
[ترجمه گوگل]روز طولانی بود و سارا کمی آزمایش می کرد
[ترجمه ترگمان]روز طولانی ای بود و سارا داشت یکم زودرنج می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. By the end of the day everyone was getting a little testy.
[ترجمه گوگل]در پایان روز همه کمی آزمایش می کردند
[ترجمه ترگمان]در پایان روز، همه یه کم زودرنج شده بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The tired theatrics of Super Bowl week have begun and players on both teams are getting a little testy.
[ترجمه گوگل]بازی های خسته کننده هفته سوپربول آغاز شده است و بازیکنان هر دو تیم کمی تست می زنند
[ترجمه ترگمان]نمایش خسته این هفته سوپر بول شروع شده است و بازیکنان هر دو تیم کمی بدخلق می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Yet the press conferences introducing these models were often testy affairs.
[ترجمه گوگل]با این حال کنفرانس‌های مطبوعاتی که این مدل‌ها را معرفی می‌کردند، اغلب موارد آزمایشی بودند
[ترجمه ترگمان]با این حال کنفرانس های مطبوعاتی که این مدل ها را معرفی می کنند، اغلب از مسائل testy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کج خلق (صفت)
morose, sullen, petulant, acidulous, testy, irritable, crabbed, peevish, thwart, fractious, tedious, querulous, techy, snappish, hoity-toity, waspish, snarly, splenetic, tetchy

انگلیسی به انگلیسی

• angry, enraged, short-tempered, irritable
you can describe someone as testy when they are impatient and easily become angry.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Easily irritated or annoyed 😠
🔍 مترادف: Irritable
✅ مثال: She was feeling testy after a long day at work.
ناصبور
کم طاقت
زودرنج
بی قرار
جوشی
تندمزاج
کلافه، بی حوصله
زود رنج، نازک نارنجی
easily annoyed and not patient/ easily irritated; impatient and somewhat bad - tempered
زود رنج و کم صبر، بد اخلاق، تند مزاج
مثال؛
a testy old man
Don’t ask him for a favor when he’s in a testy mood.
...
[مشاهده متن کامل]

Someone might say, “She’s been testy all day. I think she’s just stressed. ”
Another person might comment, “He’s always testy in the morning before he has his coffee. ”

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/testy

بپرس