اسم ( noun )
• (1) تعریف: overwhelming fear.
• مترادف: dread, fear, fright, horror, panic
• مشابه: alarm, consternation, paranoia, scare, trepidation
• مترادف: dread, fear, fright, horror, panic
• مشابه: alarm, consternation, paranoia, scare, trepidation
- At the sound of the explosion, the people fled in terror.
[ترجمه صبا] با صدای انفجار ، مردم با ترس فرار کردند|
[ترجمه گنج جو] مردم به محض شنیدن صدای انفجار فرار را به قرار ترجیح دادند.|
[ترجمه گوگل] با شنیدن صدای انفجار، مردم وحشت زده فرار کردند[ترجمه ترگمان] با شنیدن صدای انفجار، مردم با وحشت فرار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They used threats to instill terror in the population.
[ترجمه گوگل] آنها از تهدید برای ایجاد رعب و وحشت در مردم استفاده کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها از تهدید برای ایجاد وحشت در مردم استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها از تهدید برای ایجاد وحشت در مردم استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The sight of the wolves filled them with terror.
[ترجمه گوگل] دیدن گرگ ها آنها را پر از وحشت کرد
[ترجمه ترگمان] دیدن گرگ ها با وحشت آن ها را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دیدن گرگ ها با وحشت آن ها را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something that causes such fear.
• مترادف: fear, fright, horror
• مشابه: abomination, demon, dread, fiend, monster
• مترادف: fear, fright, horror
• مشابه: abomination, demon, dread, fiend, monster
- The strangler was the terror of the city.
[ترجمه کاظم] کشتن کسی با نقشه ی از پیش طراحی شده و زیر نظر گرفتن قبلی terror:|
[ترجمه گوگل] خفه کننده وحشت شهر بود[ترجمه ترگمان] خفه شدن، وحشت شهر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: acts or threats of violence used to instill fear and force others to satisfy one's demands.
• مشابه: abuse, blackmail, brutality, coercion, extortion, intimidation
• مشابه: abuse, blackmail, brutality, coercion, extortion, intimidation
- The recent acts of terror, including this bombing of a city bus, have taken the lives of hundreds of people.
[ترجمه گوگل] اقدامات تروریستی اخیر، از جمله این بمب گذاری در اتوبوس شهری، جان صدها نفر را گرفته است
[ترجمه ترگمان] اقدامات تروریستی اخیر از جمله این بمب گذاری اتوبوس شهر، جان صدها نفر را گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اقدامات تروریستی اخیر از جمله این بمب گذاری اتوبوس شهر، جان صدها نفر را گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Terror is the chief tactic of this radical group.
[ترجمه گوگل] ترور، تاکتیک اصلی این گروه رادیکال است
[ترجمه ترگمان] ترور یکی از تاکتیک های اصلی این گروه تندرو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ترور یکی از تاکتیک های اصلی این گروه تندرو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (informal) someone or something that is extremely annoying or bothersome.
• مترادف: devil, hellion, imp, pest, rascal, scamp
• مشابه: delinquent, monkey, rapscallion, spitfire, troublemaker, urchin
• مترادف: devil, hellion, imp, pest, rascal, scamp
• مشابه: delinquent, monkey, rapscallion, spitfire, troublemaker, urchin
- Her younger brother is a little terror.
[ترجمه گوگل] برادر کوچکتر او کمی وحشت دارد
[ترجمه ترگمان] برادر کوچک ترش کمی وحشت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برادر کوچک ترش کمی وحشت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید