terror

/ˈterər//ˈterə/

معنی: وحشت، خوف، بلاء، خوفناکی، دهشت، ترس زیاد، بچه شیطان
معانی دیگر: (شدید) ترس، رعب، بیم، عامل ترس، باعث وحشت، فعالیت تروریستی، اقدام وحشت افزا، مردم ترسانی، همه ترسانی، (عامیانه) آشوبگر، (بچه) شیطان، شرور، بلا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: overwhelming fear.
مترادف: dread, fear, fright, horror, panic
مشابه: alarm, consternation, paranoia, scare, trepidation

- At the sound of the explosion, the people fled in terror.
[ترجمه صبا] با صدای انفجار ، مردم با ترس فرار کردند
|
[ترجمه گنج جو] مردم به محض شنیدن صدای انفجار فرار را به قرار ترجیح دادند.
|
[ترجمه گوگل] با شنیدن صدای انفجار، مردم وحشت زده فرار کردند
[ترجمه ترگمان] با شنیدن صدای انفجار، مردم با وحشت فرار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They used threats to instill terror in the population.
[ترجمه گوگل] آنها از تهدید برای ایجاد رعب و وحشت در مردم استفاده کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها از تهدید برای ایجاد وحشت در مردم استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The sight of the wolves filled them with terror.
[ترجمه گوگل] دیدن گرگ ها آنها را پر از وحشت کرد
[ترجمه ترگمان] دیدن گرگ ها با وحشت آن ها را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that causes such fear.
مترادف: fear, fright, horror
مشابه: abomination, demon, dread, fiend, monster

- The strangler was the terror of the city.
[ترجمه کاظم] کشتن کسی با نقشه ی از پیش طراحی شده و زیر نظر گرفتن قبلی terror:
|
[ترجمه گوگل] خفه کننده وحشت شهر بود
[ترجمه ترگمان] خفه شدن، وحشت شهر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: acts or threats of violence used to instill fear and force others to satisfy one's demands.
مشابه: abuse, blackmail, brutality, coercion, extortion, intimidation

- The recent acts of terror, including this bombing of a city bus, have taken the lives of hundreds of people.
[ترجمه گوگل] اقدامات تروریستی اخیر، از جمله این بمب گذاری در اتوبوس شهری، جان صدها نفر را گرفته است
[ترجمه ترگمان] اقدامات تروریستی اخیر از جمله این بمب گذاری اتوبوس شهر، جان صدها نفر را گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Terror is the chief tactic of this radical group.
[ترجمه گوگل] ترور، تاکتیک اصلی این گروه رادیکال است
[ترجمه ترگمان] ترور یکی از تاکتیک های اصلی این گروه تندرو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) someone or something that is extremely annoying or bothersome.
مترادف: devil, hellion, imp, pest, rascal, scamp
مشابه: delinquent, monkey, rapscallion, spitfire, troublemaker, urchin

- Her younger brother is a little terror.
[ترجمه گوگل] برادر کوچکتر او کمی وحشت دارد
[ترجمه ترگمان] برادر کوچک ترش کمی وحشت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. mortal terror
وحشت شدید

2. stark terror
وحشت محض

3. a shriek of terror
جیغ حاکی از وحشت

4. i froze with terror
از ترس خشکم زد.

5. the suspense and terror caused by his illness
دلهره و وحشتی که بیماری او به وجود آورد

6. i was frozen with terror
از (شدت) ترس خشکم زد.

7. the hens squawked in terror
مرغ ها از ترس قدقدقدا کردند.

8. the horses squealed in terror
اسب ها از وحشت شیهه می کشیدند.

9. her eyes were transfixed with terror
چشمانش از شدت وحشت بهت زده شده بود.

10. his threats filled us with terror
تهدیدهای او ما را پر از وحشت کرد.

11. the city was stilled by terror
وحشت شهر را غرق در سکوت کرده بود.

12. the unknown murderer became the terror of the town
آن آدمکش ناشناخته باعث وحشت شهر شد.

13. a face frozen in a rictus of terror
چهره ای که از وحشت به حال دهان گشودگی باقیمانده است

14. that memory gave him a qualm of terror
آن خاطره او را دچار وحشت کرد.

15. her face worked as she stared at him in terror
وقتی که با وحشت به او نگاه می کرد صورتش (بلااراده) تکان می خورد.

16. She tried to fight down her rising terror.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با وحشت در حال افزایش خود مبارزه کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با وحشت از جا برخیزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She lives in terror of losing her job.
[ترجمه گوگل]او در وحشت از دست دادن شغل خود زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]اون در وحشت از دست دادن شغلش زندگی میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. People fled from the explosion in terror.
[ترجمه گوگل]مردم وحشت زده از انفجار فرار کردند
[ترجمه ترگمان]مردم با وحشت از این انفجار گریختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. My elder sister has a terror of fire.
[ترجمه گوگل]خواهر بزرگم وحشت آتش دارد
[ترجمه ترگمان]خواهر بزرگ تر من از آتش وحشت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Some women have a terror of losing control in the birth process.
[ترجمه گوگل]برخی از زنان ترس از دست دادن کنترل در روند زایمان را دارند
[ترجمه ترگمان]برخی از زنان از دست دادن کنترل در فرآیند تولد وحشت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Her eyes were wild with terror.
[ترجمه گوگل]چشمانش از وحشت وحشی شده بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش از وحشت پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The very name of the enemy struck terror into their hearts.
[ترجمه گوگل]همین نام دشمن وحشت را در دل آنها انداخت
[ترجمه ترگمان]نام دشمن به وحشت افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وحشت (اسم)
fear, dread, abhorrence, panic, terror, horror, fray, fright, funk, awe, jitters, trepidation

خوف (اسم)
scare, fear, dread, phobia, terror, horror, apprehension, funk, anxiety, awe, windup, boggle, trepidity

بلاء (اسم)
terror, violation, curse, calamity, disaster, bale, misadventure, pest, plague, scourge

خوفناکی (اسم)
dread, terror, horror, danger

دهشت (اسم)
panic, terror, horror

ترس زیاد (اسم)
terror, horror

بچه شیطان (اسم)
terror, madcap, urchin, hoyden, tomboy

انگلیسی به انگلیسی

• fear, extreme fright, horror; nuisance, bothersome person
terror is very great fear.
terror is also violence or the threat of violence, especially when it is used for political reasons.
a terror is something that makes you very frightened.

پیشنهاد کاربران

Great fear
Terror= extreme fear
سوء قصد
در شبکه و امنیت به معنای هک شدن
ترس، وحشت
The terrorist attack struck fear into the hearts of the people.
حمله تروریستی وحشت را در دل مردم به وجود آورد.
هزاران آفرین ودرودبر، ایرزادگرامی
هراس آفرینی
terror ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: وحشت
تعریف: هراس بسیار که براثر خشونت با انگیزۀ سیاسی پدید آید
《 پارسی را پاس بِداریم》
terror
تَرس آوَری ، تَرساری ، تَرسانِش ، تَرس اَفکَنی
هَراس آوَری ، هَراسَندِگی ، هَراسِش ، هَراس اَفکَنی
هُرَندِگی ، هُرار ( هُر دَر دِلهُره ) ، هُرانِش
هول آوَری ، هولار ، هُلانِش
ترس زیاد
She lives in terror of losing her job
با واژه "ترس" هم ریشه هست
بچه ای که رفتار شیطنت آمیز داره و غیرقابل کنترله، خیلی شیطون
My niece is a little terror.
وحشت
وحشت، ترس، هراس
ترس و وحشت زیاد
موقعیت بد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس