termination

/tərməˈneɪʃn̩//ˌtɜːmɪˈneɪʃn̩/

معنی: فسخ، خاتمه، پایان، انتها، ختم، پایان دهی، پایان یابی
معانی دیگر: انقضا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: terminational (adj.)
(1) تعریف: the act or an instance of ending, or the fact or condition of being ended.
متضاد: beginning, continuation, initiation, start
مشابه: abolition, cessation, close, closure, conclusion, death, end, finish, last

- There will be a termination of benefits when you leave this job.
[ترجمه گوگل] زمانی که این شغل را ترک کنید، مزایا خاتمه می یابد
[ترجمه ترگمان] زمانی که این شغل را ترک می کنید مزایای زیادی خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the location or part where something ends; conclusion.
متضاد: beginning, inception, start
مشابه: finish

(3) تعریف: a result or outcome.
متضاد: source

جمله های نمونه

1. the termination of a journey
پایان سفر

2. the termination of the middle age's
پایان قرون وسطی

3. This affair was brought to a happy termination.
[ترجمه گوگل]این ماجرا به پایان خوشی رسید
[ترجمه ترگمان]این ماجرا به پایان خوشی ختم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She chose to have an early termination.
[ترجمه گوگل]او خاتمه زودهنگام را انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان]او انتخاب کرد که زودتر از موعد به پایان برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The landlord gave notice of the termination of tenancy.
[ترجمه گوگل]مالک اخطار فسخ اجاره داد
[ترجمه ترگمان]صاحب مسافرخانه متوجه پایان مدت اجاره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You may face a reduction or termination of benefits.
[ترجمه گوگل]ممکن است با کاهش یا خاتمه مزایا مواجه شوید
[ترجمه ترگمان]ممکن است با کاهش یا خاتمه مزایا مواجه شوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The dispute was brought to a satisfactory termination.
[ترجمه مریم عبدی] این اختلاف پایان رضایت بخشی داشت
|
[ترجمه گوگل]اختلاف به پایان رضایت بخشی رسید
[ترجمه ترگمان]این اختلاف به پایان رضایت بخشی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Both these features give unnecessary complexity to the termination of the contractual relationship.
[ترجمه گوگل]هر دوی این ویژگی ها پیچیدگی غیرضروری را برای خاتمه رابطه قراردادی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]هر دو این ویژگی ها پیچیدگی غیر ضروری را به اتمام روابط قراردادی می بخشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Thus, under correct termination, no electrical power is fed into these filters over the attenuation bands of frequencies.
[ترجمه گوگل]بنابراین، در پایان صحیح، هیچ نیروی الکتریکی از طریق باندهای تضعیف فرکانس ها به این فیلترها وارد نمی شود
[ترجمه ترگمان]از این رو، تحت کنترل صحیح، هیچ نیروی الکتریکی در این صافی ها بر روی نوارهای تضعیف فرکانس تغذیه نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. However, the termination of overdrafts is a painful process.
[ترجمه گوگل]با این حال، خاتمه اضافه برداشت فرآیندی دردناک است
[ترجمه ترگمان]با این حال، اتمام of یک فرآیند دردآور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some companies also reimburse costs incurred through premature termination of contracts for leased or rented housing as a result of the relocation.
[ترجمه گوگل]برخی از شرکت ها همچنین هزینه های ناشی از فسخ زودهنگام قراردادهای اجاره ای یا اجاره ای مسکن در نتیجه جابجایی را جبران می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی شرکت ها همچنین هزینه های متحمل شده از طریق اتمام زود هنگام قراردادها برای خانه های اجاره ای یا اجاره ای را به عنوان نتیجه جابجایی، بازپرداخت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Hatched areas show potential transcription termination signals.
[ترجمه گوگل]مناطق هچ شده سیگنال های بالقوه پایان رونویسی را نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]این مناطق دارای علایم اتمام نسخه برداری بالقوه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A recent example is the termination of the B-1 bomber in favor of the cruise missile.
[ترجمه گوگل]نمونه اخیر خاتمه بمب افکن B-1 به نفع موشک کروز است
[ترجمه ترگمان]یک مثال جدید، اتمام یک بمب گذار B - ۱ به نفع موشک کروز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Failure to comply with these conditions will result in termination of the contract.
[ترجمه گوگل]عدم رعایت این شرایط منجر به فسخ قرارداد می شود
[ترجمه ترگمان]عدم انطباق با این شرایط منجر به فسخ قرارداد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You are required to give the company six weeks'notice of termination of employment.
[ترجمه گوگل]شما باید شش هفته اخطار پایان کار را به شرکت بدهید
[ترجمه ترگمان]باید شش هفته به شرکت توجه داشته باشید تا به پایان کار توجه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فسخ (اسم)
abolition, cancellation, repeal, revocation, termination, dissolution, annulment, divorce, liquidation, rescission

خاتمه (اسم)
finish, termination, close, final, end, completion, conclusion, afterword, ending, closure, finis, epilogue

پایان (اسم)
cessation, finish, termination, close, limit, end, conclusion, point, period, ending, sequel, terminal, finis, surcease, finality, winding-up

انتها (اسم)
termination, close, end, head, tailing, tag end, extremity, terminal, outrance, tail-end

ختم (اسم)
finish, termination, end, conclusion, sealing, finis, meeting of mourning

پایان دهی (اسم)
termination

پایان یابی (اسم)
termination

تخصصی

[شیمی] پایانی
[برق و الکترونیک] انتها، ختم شدگی، خروجی
[نساجی] انتها - پایان واکنش - خاتمه
[ریاضیات] پایان، انقضاء، انفصال، خاتمه، ختم، فسخ

انگلیسی به انگلیسی

• end, conclusion, completion

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Abolishment
🔘 Abrogation
🔘 Annulment
🔘 Cancellation
🔘 Destruction
🔘 Dissolution
🔘 Elimination
🔘 Eradication
🔘 Nullification
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Overthrow
🔘 Repeal
🔘 Revocation
🔘 Termination
🔘 Withdrawal
🔘 Abolition
✅ Definition:
👉 The act of formally ending or abolishing something, especially a law, practice, or institution.

( کسب وکار ) : پایان/ خاتمۀ همکاری
در حقوق: فسخ، خاتمه، انقضای قرارداد
تباه ساختن
✔️ فسخ - خاتمه دهی - پایان دهی ( یک قرارداد کاری و غیره )
👈🏿 Employers in Oman no longer allowed to keep passports of employees
. . .
Grace period
The law mandates a six - month grace period for performance improvement ⭐before termination⭐ and the need for employers to create an attractive work environment. A mechanism for the transfer of workers to a different project is detailed, as is the requirement for employers to hire Omanis for the old project with the same wage and benefits
...
[مشاهده متن کامل]

termination of offer
زوال ایجابی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : terminate
✅️ اسم ( noun ) : termination / terminal
✅️ صفت ( adjective ) : terminal
✅️ قید ( adverb ) : terminally
در حوزه برق
ترمینال بندی سیم ها روی تابلو
انحلال
رفتن
termination ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: پایان‏دهی
تعریف: فرایند اتصال خطوط ارتباطی یا خطوط مشترکان به مرکز مخابرات
به معنی سقط جنین هم هست
output terminations
پایانه های خروجی
ترمینال های خروجی
- ترک کار
- ترک شغل
ending
پایان، خاتمه، انقضا، انتها
خاتمه
توقف
ته واژه ، پس واژه ، پس واژک ، پس هِجا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس