اسم ( noun )
مشتقات: tensional (adj.), tensionless (adj.)
مشتقات: tensional (adj.), tensionless (adj.)
• (1) تعریف: the act of stretching or state of being stretched to the point of tightness; strain.
• مترادف: strain, stretching
• متضاد: relaxation
• مشابه: extension, pull, tightness
• مترادف: strain, stretching
• متضاد: relaxation
• مشابه: extension, pull, tightness
- With an excessive amount of tension on the rope, it quickly snapped.
[ترجمه گوگل] با کشش بیش از حد روی طناب، به سرعت پاره شد
[ترجمه ترگمان] با فشار بیش از حد بر روی طناب، به تندی قطع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با فشار بیش از حد بر روی طناب، به تندی قطع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: mental or emotional strain often resulting in physiological effects.
• مترادف: anxiety, strain, stress
• متضاد: relaxation
• مشابه: apprehension, worry
• مترادف: anxiety, strain, stress
• متضاد: relaxation
• مشابه: apprehension, worry
- These arguments produce so much tension in him that he often gets headaches.
[ترجمه گوگل] این مشاجرات آنقدر تنش در او ایجاد می کند که اغلب دچار سردرد می شود
[ترجمه ترگمان] این بحث ها آنقدر باعث تنش در او می شود که او اغلب دچار سردرد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بحث ها آنقدر باعث تنش در او می شود که او اغلب دچار سردرد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The students' tension was apparent as they took their exams.
[ترجمه گوگل] تنش دانش آموزان در امتحاناتشان آشکار بود
[ترجمه ترگمان] هنگامی که آن ها امتحان خود را انجام دادند، تنش دانشجویان آشکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هنگامی که آن ها امتحان خود را انجام دادند، تنش دانشجویان آشکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the strain created by disharmony in a relationship, as between people or nations.
• مترادف: conflict, discord, hostility
• متضاد: easiness, tranquility
• مشابه: disagreement, disharmony
• مترادف: conflict, discord, hostility
• متضاد: easiness, tranquility
• مشابه: disagreement, disharmony
- Strong disagreement among the committee members resulted in great tension at the meeting.
[ترجمه گوگل] اختلاف نظر شدید بین اعضای کمیته منجر به تنش شدید در جلسه شد
[ترجمه ترگمان] عدم توافق شدید بین اعضای کمیته منجر به تنش زیادی در جلسه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] عدم توافق شدید بین اعضای کمیته منجر به تنش زیادی در جلسه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A border dispute brought about renewed tension between the two nations.
[ترجمه گوگل] اختلاف مرزی باعث افزایش تنش بین دو کشور شد
[ترجمه ترگمان] اختلاف مرزی باعث ایجاد تنش بین دو کشور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اختلاف مرزی باعث ایجاد تنش بین دو کشور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My parents got along well, and there never seemed to be any tension between them.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم به خوبی با هم کنار می آمدند و به نظر می رسید هیچ وقت تنشی بین آنها وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم به خوبی با هم کنار اومدن، و هیچ وقت به نظر نمیومد که بین اونا درگیری وجود داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم به خوبی با هم کنار اومدن، و هیچ وقت به نظر نمیومد که بین اونا درگیری وجود داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: electrical potential.
• مترادف: potential, voltage
• مترادف: potential, voltage
- high-tension wires
[ترجمه گوگل] سیم های پر فشار
[ترجمه ترگمان] سیم های با تنش بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سیم های با تنش بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید