tension

/ˈtenʃn̩//ˈtenʃn̩/

معنی: بحران، کشش، تیرگی، کشمکش، فشار، تشنج، سفتی، تنش، تمدد، قوه انبساط، تحت فشار قرار دادن
معانی دیگر: تنیدگی، کشیدگی، نگرانی، دلواپسی، حالت عصبی، فشار روحی، کشاکش، کدورت، ولتاژ، (گاز و بخار) قدرت انبساط، گسترش پذیری، (مقاومت مصالح) کشش، نیروی کششی، کش زور، توازن نیروها، هم زوری، امتداد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: tensional (adj.), tensionless (adj.)
(1) تعریف: the act of stretching or state of being stretched to the point of tightness; strain.
مترادف: strain, stretching
متضاد: relaxation
مشابه: extension, pull, tightness

- With an excessive amount of tension on the rope, it quickly snapped.
[ترجمه گوگل] با کشش بیش از حد روی طناب، به سرعت پاره شد
[ترجمه ترگمان] با فشار بیش از حد بر روی طناب، به تندی قطع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: mental or emotional strain often resulting in physiological effects.
مترادف: anxiety, strain, stress
متضاد: relaxation
مشابه: apprehension, worry

- These arguments produce so much tension in him that he often gets headaches.
[ترجمه گوگل] این مشاجرات آنقدر تنش در او ایجاد می کند که اغلب دچار سردرد می شود
[ترجمه ترگمان] این بحث ها آنقدر باعث تنش در او می شود که او اغلب دچار سردرد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The students' tension was apparent as they took their exams.
[ترجمه گوگل] تنش دانش آموزان در امتحاناتشان آشکار بود
[ترجمه ترگمان] هنگامی که آن ها امتحان خود را انجام دادند، تنش دانشجویان آشکار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the strain created by disharmony in a relationship, as between people or nations.
مترادف: conflict, discord, hostility
متضاد: easiness, tranquility
مشابه: disagreement, disharmony

- Strong disagreement among the committee members resulted in great tension at the meeting.
[ترجمه گوگل] اختلاف نظر شدید بین اعضای کمیته منجر به تنش شدید در جلسه شد
[ترجمه ترگمان] عدم توافق شدید بین اعضای کمیته منجر به تنش زیادی در جلسه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A border dispute brought about renewed tension between the two nations.
[ترجمه گوگل] اختلاف مرزی باعث افزایش تنش بین دو کشور شد
[ترجمه ترگمان] اختلاف مرزی باعث ایجاد تنش بین دو کشور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My parents got along well, and there never seemed to be any tension between them.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرم به خوبی با هم کنار می آمدند و به نظر می رسید هیچ وقت تنشی بین آنها وجود نداشت
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرم به خوبی با هم کنار اومدن، و هیچ وقت به نظر نمیومد که بین اونا درگیری وجود داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: electrical potential.
مترادف: potential, voltage

- high-tension wires
[ترجمه گوگل] سیم های پر فشار
[ترجمه ترگمان] سیم های با تنش بالا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. high tension electrical cables
کابل های برق فشار قوی

2. interfacial tension
کشش میان رویه(ای)

3. the tension of the bowstring can be adjusted
میزان کشیدگی زه کمان را می توان تنظیم کرد.

4. money became a cause of tension between those two brothers
پول،سبب کدورت میان آن دو برادر شد.

5. the elongation of a muscle under tension
کشیدگی عضله تحت فشار

6. exercise is good for the elimination of tension
ورزش برای رفع تنش خوب است.

7. When you feel tension building, find something fun to do. You'll find that the stress you feel will dissipate and your thoughts will become clearer.
[ترجمه گوگل]وقتی احساس می‌کنید تنش ایجاد می‌کنید، کاری سرگرم‌کننده برای انجام دادن پیدا کنید متوجه خواهید شد که استرسی که احساس می کنید از بین می رود و افکار شما واضح تر می شوند
[ترجمه ترگمان]زمانی که ایجاد تنش را احساس می کنید، کار جالبی برای انجام دادن پیدا می کنید خواهید دید که استرس شما از بین خواهد رفت و افکار شما روشن تر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The incident has further increased tension between the two countries.
[ترجمه گوگل]این حادثه باعث افزایش تنش بین دو کشور شده است
[ترجمه ترگمان]این حادثه باعث افزایش تنش بین دو کشور شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The city is being sundered by racial tension.
[ترجمه گوگل]شهر به دلیل تنش های نژادی از بین می رود
[ترجمه ترگمان]این شهر براثر تنش های نژادی از هم جدا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They suffered from nervous tension when the signal was shown on a radarscope.
[ترجمه گوگل]هنگامی که سیگنال در رادارسکوپ نشان داده شد، آنها از تنش عصبی رنج می بردند
[ترجمه ترگمان]آن ها از تنش عصبی زمانی که سیگنال در یک radarscope نشان داده شد، رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tension is building up between the two communities.
[ترجمه گوگل]تنش بین دو جامعه در حال افزایش است
[ترجمه ترگمان]تنش بین دو جامعه ایجاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is mounting tension along the border.
[ترجمه گوگل]تنش در امتداد مرز افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]تنشی در امتداد مرز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The tension was becoming unbearable, and I wanted to scream.
[ترجمه گوگل]تنش غیر قابل تحمل می شد و من می خواستم فریاد بزنم
[ترجمه ترگمان]کشش داشت غیرقابل تحمل می شد و من می خواستم جیغ بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I could feel the tension in the room.
[ترجمه گوگل]تنش را در اتاق احساس می کردم
[ترجمه ترگمان]می توانستم فشار اتاق را احساس کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The tension in the room had dissipated.
[ترجمه گوگل]تنش در اتاق از بین رفته بود
[ترجمه ترگمان]فشار اتاق از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There's an indefinable air of tension at the meeting.
[ترجمه گوگل]یک هوای غیرقابل تعریف تنش در جلسه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در جلسه یک حالت توصیف ناپذیر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The tension grew in inverse proportion to the distance from their final destination.
[ترجمه گوگل]تنش به نسبت معکوس با فاصله از مقصد نهایی آنها افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]تنش در نسبت معکوس نسبت به مقصد نهایی افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Her jokes helped to relieve the tension.
[ترجمه گوگل]شوخی های او به کاهش تنش کمک کرد
[ترجمه ترگمان]لطیفه های او به تسکین تنش کمک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بحران (اسم)
acme, crisis, tension

کشش (اسم)
attraction, tract, reach, extension, tension, tug, magnetism, draw, haul, gravitation, traction, pull, strain, twitch, inducement, haulage, towage, twitch grass

تیرگی (اسم)
tension, obscurity, fog, gloom, blur, nigrescence, darkness, turbidity, dimness, feculence

کشمکش (اسم)
tension, conflict, toil, tussle, struggle, bout, scuffle, wrestle, skirmish, scrimmage, stour, wrestling

فشار (اسم)
compression, rush, stress, tension, violence, hustle, constraint, pressure, oppression, thrust, push, press, pressing, squeeze, discharge head, vim, enforcement, impressure, inrush, squeeze play

تشنج (اسم)
fit, tension, convulsion, hysteria, paroxysm, spasm, tenseness, tensity, tetanus, yank

سفتی (اسم)
tension, tenacity, hardness, density, rigidity, solidity, firmness, stiffness, tightness, fastness, toughness

تنش (اسم)
tension

تمدد (اسم)
tension

قوه انبساط (اسم)
tension

تحت فشار قرار دادن (فعل)
suppress, tension

تخصصی

[سینما] تنش
[عمران و معماری] کشش
[برق و الکترونیک] کشش
[مهندسی گاز] کشش
[زمین شناسی] کشش
[نساجی] کشش - نیروی کشش - کشیدن - کشش جزئی - کشیدگی
[ریاضیات] کشش
[پلیمر] کشش

انگلیسی به انگلیسی

• tautness, strain, nervousness, agitation, apprehension, excitement
tension is a feeling of fear or nervousness produced before a difficult, dangerous, or important event.
the tension in a rope or wire is how tightly it is stretched.

پیشنهاد کاربران

تضاد
تنش؛ گرفتگی ( عضلات ) . کشش، امتداد، تمدد، قوه انبساط، سفتی، بحران، تحت فشار قرار دادن، کشمکش، علوم مهندسی: امتداد، عمران: کشش، معماری: تنش، روانشناسی: تنش، زیست شناسی: کشش، بازرگانی: تنش، ورزش: کشش، علوم هوایی: کشش، علوم نظامی: قدرت، علوم دریایی: کشش
تنش، فشار
مثال: There was tension in the air as the two leaders met for negotiations.
به محض دیدار دو رهبر برای مذاکرات، تنش در هوا بود.
کشیدگی ( در ارتوپدی )
احساس عصبی بودن قبل از یک رویداد مهم یا دشوار
You could feel the tension in the room as we waited for our exam results
tension: تنش
energy tension: انرژی تنش، تنش انرژی
Tension:موضعگیری
یه اصطلاح جالبی داریم:
tension in the air
یا بهتر بگم feel tension in the air
این اصطلاح وقتی استفاده میشه که ما حس می کنیم یه جو سنگینی یه جایی هست بذارید مثال بزنم که کامل متوجه شید:
"My wife didn't say anything, but there was tension in the air during breakfast. After I left the house, I realized I had forgotten our anniversary. "
...
[مشاهده متن کامل]

تعارض
The noun tension has its Latin roots in tendere, which means to stretch, and tension occurs when something is stretched either physically or emotionally. Strained relations between countries can cause political tensions to rise. You can add tension to a rubber band by stretching it tight.
ناهماهنگی
گرفتگی ( عضله )
tension ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: تنش 2
تعریف: احساس فشار روانی و جسمی در شرایط ناراحت کننده
کارواژگان ( dehnen :دِنِن ) در زبان آلمانی و ( tend:تِند ) در زبان انگلیسی از کارواژه ( تنیدن ) در پارسی که به ( تن ) نیز اشاره دارد، گرفته شده اند.
همچنین است: واژه تَنِش و tension در زبان انگلیسی
[فیزیک]: کشش
دوگانگی، تضاد، اختلاف
تنش
The tension between the film - maker and the subject is clearly felt in the documentary
کشمکش بین فیلمساز و سوژه ( فیلم ) بوضح نمایان است در این ( فیلم ) مستند
عصبانیت ، اضطراب ، تنش 🏴‍☠️🏴‍☠️
We could feel the tension in the room as we waited for our exam results
ما میتوانستیم تنش را در اتاق احساس کنیم وقتیکه برای نتایج امتحانمان منتظر بودیم

اختلافات
● تنش
● در مورد فنر یعنی نیروی کشش ( به سمت داخل یا بیرون محور فنر )
فشار روانی
کشمکش درونی
the state of being stretched tight. حالت کشش محکم
"the parachute keeps the cable under tension as it drops""چتر نجات کابل را تحت فشار کشیده نگه می دارد"
mental or emotional strain. فشار روانی یا عاطفی.
...
[مشاهده متن کامل]

"a mind which is affected by stress or tension cannot think as clearly""
ذهن که تحت تأثیر تنش یا تنش قرار می گیرد نمی تواند به وضوح فکر کند"
apply a force to ( something ) which tends to stretch it. اعمال یک نیروی ( چیزی ) که تمایل به کشیدن آن است.
"it is best to insert the battens before the outhaul is tensioned"

[روان شناسی] احساس فشار روانی و جسمی در شرایط ناراحت کننده
فشار عصبی

استرس
تنش . کشمکش. زور
تنش واژه ای فارسی است و tension برگرفته شده از واژه ی فارسی است!
معنی: اغتشاش، آشفتگی، تشنج، آشوب، چالش! و. . .
کشش ( زیست شناسی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس