1. faster tempo
گام های تندتر
2. the tempo of production increased
آهنگ تولید سریعتر شد.
3. in tempo
(موسیقی) طبق آهنگ،با ضرب مناسب،موزون
4. an even tempo
آهنگ (یا ضربه های) یکنواخت
5. out of tempo
(موسیقی) ناموزون،نامتوافق با آهنگ یا ضرب مناسب
6. Il divario nel tempo in aspra lotta.
[ترجمه گوگل]Il divario nel tempo in aspra lotta
[ترجمه ترگمان]نود و پنج سال بیشتر طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. United stepped up the tempo in the second half.
[ترجمه گوگل]یونایتد در نیمه دوم سرعت خود را افزایش داد
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده در نیمه دوم به سرعت قدم برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It's a difficult piece, with numerous changes of tempo.
[ترجمه گوگل]این یک قطعه دشوار است، با تغییرات متعدد در سرعت
[ترجمه ترگمان]این یک قطعه مشکل با تغییرات زیاد در آهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The boss is unsatisfied with the tardy tempo.
10. The tempo has been stepped up.
11. Musically to break time of tempo is to brown off.
[ترجمه گوگل]از نظر موسیقی برای شکستن زمان تمپو، قهوه ای کردن است
[ترجمه ترگمان]Musically برای استراحت کردن زمان به رنگ قهوه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The tune has a fast tempo.
13. They played the overture at a fairly slow tempo.
[ترجمه گوگل]آنها اورتور را با سرعت نسبتاً آهسته اجرا کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها درآمد خود را با سرعت نسبتا آهسته اجرا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. They soon adapted to the tempo of life on the island.
[ترجمه گوگل]آنها به زودی با سرعت زندگی در جزیره سازگار شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به زودی با آهنگ زندگی در جزیره آشنا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The gradation in/of tempo in this piece of music is very subtle.
[ترجمه گوگل]درجه بندی در/از سرعت در این قطعه موسیقی بسیار ظریف است
[ترجمه ترگمان]سرعت در این قطعه موسیقی بسیار ظریف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. But their frustrating, slow tempo is only half the reason.
[ترجمه گوگل]اما سرعت خسته کننده و آهسته آنها تنها نیمی از دلیل است
[ترجمه ترگمان]اما سرعت کندی آن ها فقط نیمی از دلیل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. But he quickened the tempo of our lives, left us more nervous, speedy, irritable.
[ترجمه گوگل]اما او سرعت زندگی ما را تندتر کرد، ما را عصبی تر، سریع تر و عصبانی تر کرد
[ترجمه ترگمان]اما او ریتم زندگی ما را افزایش داد و ما را بیشتر عصبی و سریع و عصبی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. The tempo of operations was fast, impressive.
[ترجمه گوگل]سرعت عملیات سریع و چشمگیر بود
[ترجمه ترگمان]سرعت عملیات سریع و چشمگیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید