temperamental

/ˌtemprəˈmentl̩//ˌtemprəˈmentl̩/

معنی: خون گرم، مزاجی، خویی
معانی دیگر: وابسته به خلق و خو، منشی، سرشتی، خلقی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: temperamentally (adv.)
(1) تعریف: overly excitable or irritable.
مترادف: difficult, excitable, high-strung, hotheaded, mercurial, short-tempered, tempestuous, touchy
متضاد: equable, placid
مشابه: capricious, emotional, explosive, fiery, moody, nervous, peppery, thin-skinned, turbulent, volatile

(2) تعریف: changeable as to mood, nature, operability, or the like; unpredictable.
مترادف: capricious, changeable, unpredictable, unstable, variable
متضاد: steady
مشابه: fickle, impulsive, inconstant, mercurial, moody, rash, reckless, undependable, unreliable, volatile, whimsical

- The weather is temperamental in the early spring; we may have snow one day and warm air and sunshine the next.
[ترجمه گوگل] آب و هوا در اوایل بهار معتدل است ممکن است یک روز برف داشته باشیم و روز دیگر هوای گرم و آفتابی داشته باشیم
[ترجمه ترگمان] آب و هوا در اوایل بهار temperamental است؛ ما ممکن است یک روز برفی داشته باشیم و هوای گرم و آفتاب را در آینده گرم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's a temperamental engine and it may take a few tries to start it.
[ترجمه گوگل] این یک موتور با مزاج است و ممکن است چند بار تلاش کنید تا آن را روشن کنید
[ترجمه ترگمان] موتور temperamental است و ممکن است چند دقیقه طول بکشد تا آن را شروع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of, concerning, or caused by temperament.
مترادف: congenital, constitutional, inborn, inherent, innate, intrinsic
مشابه: deep-rooted, ingrained

- his temperamental suitability for the job
[ترجمه گوگل] تناسب خلقی او برای این کار
[ترجمه ترگمان] تناسب مزاجی او برای این کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Preston is particularly good at handling temperamental people.
[ترجمه گوگل]پرستون مخصوصاً در برخورد با افراد با خلق و خو خوب است
[ترجمه ترگمان]پرستون به خصوص در کنترل کردن افراد خلقی بسیار خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He is very temperamental and critical.
[ترجمه گوگل]او بسیار خوش اخلاق و انتقادی است
[ترجمه ترگمان]او بسیار حساس و حساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Youth means a temperamental predominance of courage over timidity.
[ترجمه گوگل]جوانی به معنای غلبه خلقی شجاعت بر ترسو است
[ترجمه ترگمان]جوانی به معنی برتری مزاجی شجاعت بر کمرویی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I first started cruising in yachts with temperamental petrol engines.
[ترجمه گوگل]من برای اولین بار شروع به کروز در قایق های تفریحی با موتورهای بنزینی مزاج کردم
[ترجمه ترگمان]اول شروع به گشت دریایی با موتورهای بنزینی تند و تند کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was flamboyant and temperamental on and off the stage.
[ترجمه گوگل]او در صحنه و خارج از صحنه پر زرق و برق و خوش خلق بود
[ترجمه ترگمان]او پر زرق و برق و temperamental بود و روی صحنه سخنرانی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There are definitely temperamental similarities between the brothers.
[ترجمه گوگل]قطعاً شباهت های خلقی بین برادران وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شباهت هایی بین این دو برادر وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sorry if the heater's a bit temperamental.
[ترجمه MF Kebria] متأسفم اگر بخاری کمی رفتار متغیر دارد.
|
[ترجمه گوگل]ببخشید اگر بخاری کمی مزاج است
[ترجمه ترگمان]ببخشید اگر بخاری کمی تند مزاج باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They are firm friends in spite of temperamental differences.
[ترجمه گوگل]آنها با وجود تفاوت های خلقی، دوستان محکمی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها علی رغم تفاوت های خلقی، دوستان محکم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is very temperamental.
[ترجمه گوگل]او بسیار با خلق و خوی است
[ترجمه ترگمان]او بسیار حساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The printer's being temperamental this morning.
[ترجمه گوگل]چاپگر امروز صبح خوش خلق است
[ترجمه ترگمان]چاپ چاپخانه امروز صبح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Actors have the reputation of being highly temperamental.
[ترجمه گوگل]هنرپیشه ها شهرت زیادی دارند که خلق و خوی بالایی دارند
[ترجمه ترگمان]بازیگران شهرت دارند که به شدت عصبی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He described her as a woman who is temperamental and quick to take offence.
[ترجمه گوگل]او او را زنی با خلق و خو و سریع توهین آمیز توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان زنی توصیف کرد که خلقی تند تند تند و تند رفتار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Claire Chennault was the temperamental opposite of Stilwell.
[ترجمه گوگل]کلر چنالت مخالف خلق و خوی استیلول بود
[ترجمه ترگمان] کلر Chennault \"مخالف temperamental\" Stilwell \"بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Prince was not as temperamental as his father.
[ترجمه گوگل]شاهزاده به اندازه پدرش خوش اخلاق نبود
[ترجمه ترگمان]شاهزاده به اندازه پدرش خلق و خوی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Surely temperamental exchanges of this nature should occur somewhat later in a relationship.
[ترجمه گوگل]مطمئناً مبادلات خلقی از این نوع باید کمی دیرتر در یک رابطه رخ دهد
[ترجمه ترگمان]مسلما مبادله خلقی این طبیعت باید کمی بعد در یک رابطه رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خون گرم (صفت)
cordial, genial, affectionate, temperamental, haematothermal, hot-blooded, warm-blooded

مزاجی (صفت)
habitual, temperamental

خویی (صفت)
temperamental

انگلیسی به انگلیسی

• variable, changeable, irritable
a temperamental person has moods that change often and suddenly.
temperamental features relate to the temperament a person has.

پیشنهاد کاربران

بدقلق
✍ توضیح: Subject to unpredictable mood changes or behavior 😠🙂🌧️
🔍 مترادف: Moody
✅ مثال: His temperamental nature made it difficult for the team to work with him.
۱. ذاتی. از روی طبع ۲. تندخو. آتشی مزاج ۳. رایی. ویری
متلون المزاج
مثال؛
She’s so temperamental, you never know how she’s going to react.
A person might say, “My computer is being temperamental today, it keeps freezing. ”
In a discussion about weather patterns, someone might comment, “The climate in this region is quite temperamental, with frequent changes in temperature and precipitation. ”
...
[مشاهده متن کامل]

temperamental \ ˌtem - pruh - ˈmen - tuhl \ adjective
1. subject to sharply varying moods
2. relating to or caused by natural inclination or characteristic emotional response
3. likely to perform unpredictably
مودی، دمدمی
مربوط به خلق و خو
بگیر نگیر داشتن
Moody person whose mood changes very fast
Multi person whose mood changes very fast
پرجوش و خروش
تند خو، کسی که سریع جوش می آورد
دمدمی - تند مزاج - دارای تلون مزاج
جوانان یاغی که علیه استبداد اجتماعی می شوریدند
temperamental youths chafing against the dictates of society
در اینجا این کلمه یاغی ترجمه شده است. از کتاب انسان خردمند ترجمه نیک گرگین
سرشت؛ خوی؛ ذات
حالی به حالی
آتشین مزاج
دمدمی مزاج
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس