صفت ( adjective )
مشتقات: temperamentally (adv.)
مشتقات: temperamentally (adv.)
• (1) تعریف: overly excitable or irritable.
• مترادف: difficult, excitable, high-strung, hotheaded, mercurial, short-tempered, tempestuous, touchy
• متضاد: equable, placid
• مشابه: capricious, emotional, explosive, fiery, moody, nervous, peppery, thin-skinned, turbulent, volatile
• مترادف: difficult, excitable, high-strung, hotheaded, mercurial, short-tempered, tempestuous, touchy
• متضاد: equable, placid
• مشابه: capricious, emotional, explosive, fiery, moody, nervous, peppery, thin-skinned, turbulent, volatile
• (2) تعریف: changeable as to mood, nature, operability, or the like; unpredictable.
• مترادف: capricious, changeable, unpredictable, unstable, variable
• متضاد: steady
• مشابه: fickle, impulsive, inconstant, mercurial, moody, rash, reckless, undependable, unreliable, volatile, whimsical
• مترادف: capricious, changeable, unpredictable, unstable, variable
• متضاد: steady
• مشابه: fickle, impulsive, inconstant, mercurial, moody, rash, reckless, undependable, unreliable, volatile, whimsical
- The weather is temperamental in the early spring; we may have snow one day and warm air and sunshine the next.
[ترجمه گوگل] آب و هوا در اوایل بهار معتدل است ممکن است یک روز برف داشته باشیم و روز دیگر هوای گرم و آفتابی داشته باشیم
[ترجمه ترگمان] آب و هوا در اوایل بهار temperamental است؛ ما ممکن است یک روز برفی داشته باشیم و هوای گرم و آفتاب را در آینده گرم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آب و هوا در اوایل بهار temperamental است؛ ما ممکن است یک روز برفی داشته باشیم و هوای گرم و آفتاب را در آینده گرم کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's a temperamental engine and it may take a few tries to start it.
[ترجمه گوگل] این یک موتور با مزاج است و ممکن است چند بار تلاش کنید تا آن را روشن کنید
[ترجمه ترگمان] موتور temperamental است و ممکن است چند دقیقه طول بکشد تا آن را شروع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موتور temperamental است و ممکن است چند دقیقه طول بکشد تا آن را شروع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of, concerning, or caused by temperament.
• مترادف: congenital, constitutional, inborn, inherent, innate, intrinsic
• مشابه: deep-rooted, ingrained
• مترادف: congenital, constitutional, inborn, inherent, innate, intrinsic
• مشابه: deep-rooted, ingrained
- his temperamental suitability for the job
[ترجمه گوگل] تناسب خلقی او برای این کار
[ترجمه ترگمان] تناسب مزاجی او برای این کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تناسب مزاجی او برای این کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید