1. Children and fools tell the truth.
[ترجمه گوگل]بچه ها و احمق ها حقیقت را می گویند
[ترجمه ترگمان]بچه ها و بچه ها حقیقت را می گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بچه ها و بچه ها حقیقت را می گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Tell the truth and shame the Devil.
[ترجمه گوگل]حقیقت را بگو و لعنت به شیطان بفرست
[ترجمه ترگمان]حقیقت رو بگو و شیطان رو شرمنده کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]حقیقت رو بگو و شیطان رو شرمنده کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. To tell the truth, I don't know much about it.
[ترجمه گوگل]راستش را بخواهید زیاد در این باره نمی دانم
[ترجمه ترگمان]راستش را بخواهی، من زیاد در این مورد چیزی نمی دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]راستش را بخواهی، من زیاد در این مورد چیزی نمی دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I adjure you to tell the truth before this court.
[ترجمه گوگل]به شما قسم میدهم که حقیقت را در این دادگاه بگویید
[ترجمه ترگمان]استدعا می کنم که قبل از این دادگاه حقیقت را به من بگویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]استدعا می کنم که قبل از این دادگاه حقیقت را به من بگویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Let the time tell the truth.
[ترجمه گوگل]بگذار زمان حقیقت را بگوید
[ترجمه ترگمان] بزار زمان حقیقت رو بگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بزار زمان حقیقت رو بگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. They bind over to tell the truth.
[ترجمه گوگل]آنها برای گفتن حقیقت قید می شوند
[ترجمه ترگمان]اونا بستن که حقیقت رو بگن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اونا بستن که حقیقت رو بگن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. With a mental shrug, he decided to tell the truth.
[ترجمه گوگل]با یک شانه بالا انداختن ذهنی تصمیم گرفت حقیقت را بگوید
[ترجمه ترگمان]در حالی که شانه بالا می انداخت، تصمیم گرفت حقیقت را بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در حالی که شانه بالا می انداخت، تصمیم گرفت حقیقت را بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. You should always tell the truth.
[ترجمه گوگل]همیشه باید حقیقت را گفت
[ترجمه ترگمان] تو همیشه باید حقیقت رو بگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو همیشه باید حقیقت رو بگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. You are bound by oath to tell the truth.
[ترجمه گوگل]شما قسم خورده اید که حقیقت را بگویید
[ترجمه ترگمان]شما سوگند یاد می کنید که حقیقت را بگویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]شما سوگند یاد می کنید که حقیقت را بگویید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Come off it, tell the truth!
[ترجمه گوگل]بیا بیرون، راستش را بگو!
[ترجمه ترگمان]! بس کن، حقیقت رو بگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]! بس کن، حقیقت رو بگو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Being able to tell the truth at last seemed to relieve her.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که بتواند حقیقت را بگوید بالاخره او را تسکین داد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سرانجام قادر به گفتن حقیقت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که سرانجام قادر به گفتن حقیقت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She adjured him to tell the truth.
[ترجمه گوگل]او را قسم داد که حقیقت را بگوید
[ترجمه ترگمان]او را صدا کرد تا حقیقت را بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او را صدا کرد تا حقیقت را بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Better to tell the truth and comfort their cry, than to create pain when you tell them a lie.
[ترجمه گوگل]بهتر است حقیقت را بگویید و فریادشان را آرام کنید تا اینکه وقتی به آنها دروغ می گویید درد ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]بهتر است حقیقت را بگویم و گریه آن ها را تسکین دهم، تا اینکه به آن ها دروغ بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]بهتر است حقیقت را بگویم و گریه آن ها را تسکین دهم، تا اینکه به آن ها دروغ بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It overburns to make her tell the truth.
[ترجمه گوگل]بیش از حد می سوزد تا او حقیقت را بگوید
[ترجمه ترگمان]این حقیقت دارد که او حقیقت را بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این حقیقت دارد که او حقیقت را بگوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید