tell tales

جمله های نمونه

1. Never tell tales out of school.
[ترجمه گوگل]هرگز خارج از مدرسه قصه نگویید
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت از مدرسه قصه ها تعریف نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I hesitated, not wanting to tell tales about my colleague.
[ترجمه گوگل]مردد بودم، نمی خواستم درباره همکارم قصه بگویم
[ترجمه ترگمان]تردید کردم، نمی خواستم راجع به همکارم چیزی به او بگویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No one to tell tales, then.
[ترجمه گوگل]پس کسی نیست که قصه بگوید
[ترجمه ترگمان] پس کسی نیست که داستان تعریف کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I don't want to tell tales out of school.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم خارج از مدرسه قصه بگویم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم این داستان ها را از مدرسه بیرون بکشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Why, will the black footman tell tales?
[ترجمه گوگل]چرا، پادگان سیاه قصه خواهد گفت؟
[ترجمه ترگمان]چرا خدمتکار سیاه قصه می گوید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's bad manners to tell tales.
[ترجمه zeinab] تعریف کردن افسانه ها رفتار بدی است.
|
[ترجمه گوگل]قصه گفتن اخلاق بدی است
[ترجمه ترگمان]آداب و رسوم بد است که این داستان ها را تعریف کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. No child should be put in the powerful position of having to tell tales on another child.
[ترجمه عبداله قاسمی] هیچ بچه ای نبایداجازهموقعیت قدرتمندشدن داشته باشه که بتونه به بچه دیگری زوربگه.
|
[ترجمه گوگل]هیچ کودکی نباید در موقعیت قدرتمندی قرار گیرد که مجبور باشد برای کودک دیگری قصه بگوید
[ترجمه ترگمان]هیچ بچه ای نباید در موقعیت قدرتمندش قرار گیرد که باید در مورد فرزند دیگری تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Nearly anyone who had been in an iron lung could tell tales of being stranded without breathing help.
[ترجمه گوگل]تقریباً هرکسی که در یک ریه آهنی بوده می‌توانست بدون کمک تنفس، قصه‌های گیرافتاده را بگوید
[ترجمه ترگمان]تقریبا هر کسی که در یک ریه آهنین بود می توانست داستان های بی نفس کشیدن را تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Urged by the host of the Tabard, who accompanies them, the pilgrims agree to tell tales to amuse the group and to lighten the journey.
[ترجمه گوگل]زائران با اصرار میزبان تبرد، که آنها را همراهی می‌کند، برای سرگرم کردن گروه و سبک کردن سفر، با قصه‌گویی موافقت می‌کنند
[ترجمه ترگمان]زائران با ترغیب میزبان of، که آن ها را همراهی می کنند، با گفتن داستان هایی برای سرگرم کردن گروه و روشن کردن سفر موافقت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• slander, defame someone; relate many stories (usually exaggerated ones)

پیشنهاد کاربران

, یک کلاغ چهل کلاغ؛
معادل کُردی این اصطلاح میشه:
قسه که وته زاریکی، ده که ویته شاریکی - قْسَ کَوْتَ زارِکی، دَکَوِتَ شارِکی -
معادل تحت اللفظیش میشه:
حرف که رفت تو دهن یه نفر، می ره تو دهن یه شهر
کنایه از یک کلاغ چهل کلاغ کردن، خبرچینی و جار زادن
خبرچینی کردن
1. چغلی کردن
2. غیبت کردن ، پشت سر کسی حرف زدن

بپرس