فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tells, telling, told
حالات: tells, telling, told
• (1) تعریف: to express verbally; relate in spoken or written words.
• مترادف: impart, relate
• مشابه: bid, communicate, express, narrate, recount, repeat, report, speak, spin, verbalize, write
• مترادف: impart, relate
• مشابه: bid, communicate, express, narrate, recount, repeat, report, speak, spin, verbalize, write
- In her book, the author tells the story of a young orphaned girl.
[ترجمه نوشین] نویسنده در کتابش داستان یا دختر فقیر را نقل میکند|
[ترجمه گوگل] نویسنده در کتاب خود داستان یک دختر جوان یتیم را روایت می کند[ترجمه ترگمان] در کتاب او، نویسنده داستان یک دختر یتیم جوان را بازگو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He had told a lie, and now he regretted it.
[ترجمه گوگل] دروغ گفته بود و حالا پشیمان شده بود
[ترجمه ترگمان] دروغ گفته بود و حالا پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دروغ گفته بود و حالا پشیمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please tell what happened that day.
[ترجمه ترنم] چسس|
[ترجمه Helia] لطفا بگو ان روز چه اتفاقی افتاد|
[ترجمه گوگل] لطفاً بگویید آن روز چه اتفاقی افتاده است[ترجمه ترگمان] لطفا بگو اون روز چه اتفاقی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to inform or reveal to (someone) through speaking or writing.
• مترادف: apprise, inform
• مشابه: advise, notify
• مترادف: apprise, inform
• مشابه: advise, notify
- He told me about the accident.
[ترجمه گوگل] او از تصادف به من گفت
[ترجمه ترگمان] اون در مورد تصادف بهم گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون در مورد تصادف بهم گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They told us of their life before the war.
[ترجمه a] آنها درباره زندگی خود قبل از حنگ به ما گفتن|
[ترجمه گوگل] از زندگی قبل از جنگ برای ما گفتند[ترجمه ترگمان] اونا قبل از جنگ به ما گفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I already know about that because she told me yesterday.
[ترجمه گوگل] من قبلاً در مورد آن می دانم زیرا او دیروز به من گفت
[ترجمه ترگمان] من قبلا در این مورد میدونم چون دیروز بهم گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من قبلا در این مورد میدونم چون دیروز بهم گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She told me that she regretted what happened.
[ترجمه گوگل] او به من گفت که از اتفاقی که افتاده پشیمان است
[ترجمه ترگمان] اون به من گفت که از اتفاقی که افتاده پشیمون شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون به من گفت که از اتفاقی که افتاده پشیمون شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was told that we would be meeting here at one o'clock.
[ترجمه گوگل] به من گفتند که ساعت یک اینجا قرار میگیریم
[ترجمه ترگمان] به من گفته شده بود که ما در ساعت یک جلسه خواهیم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به من گفته شده بود که ما در ساعت یک جلسه خواهیم داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Could you tell me how to use this gadget?
[ترجمه گوگل] ممکن است به من بگویید چگونه از این گجت استفاده کنم؟
[ترجمه ترگمان] میتونی بهم بگی چطور از این ابزار استفاده کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میتونی بهم بگی چطور از این ابزار استفاده کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Could you tell me where they went?
[ترجمه گوگل] میشه بگید کجا رفتند؟
[ترجمه ترگمان] میتونی بهم بگی کجا رفتن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میتونی بهم بگی کجا رفتن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please tell me if you find any mistakes.
[ترجمه گوگل] لطفا اگر اشتباهی پیدا کردید به من بگویید
[ترجمه ترگمان] لطفا بهم بگو که اشتباهاتی پیدا کردی یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لطفا بهم بگو که اشتباهاتی پیدا کردی یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make known; divulge.
• مترادف: announce, disclose, divulge, reveal
• مشابه: give away, impart, leak, repeat, report
• مترادف: announce, disclose, divulge, reveal
• مشابه: give away, impart, leak, repeat, report
- He'll never tell the secret.
[ترجمه گوگل] او هرگز راز را نمی گوید
[ترجمه ترگمان] او هرگز این راز را نخواهد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او هرگز این راز را نخواهد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You'll have to tell me the truth now.
[ترجمه گوگل] الان باید حقیقت رو به من بگی
[ترجمه ترگمان] باید حقیقت رو به من بگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باید حقیقت رو به من بگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to command or direct.
• مترادف: command, demand, direct, instruct, order
• مشابه: bid, charge, dictate, require
• مترادف: command, demand, direct, instruct, order
• مشابه: bid, charge, dictate, require
- She told the children to behave nicely at their grandmother's.
[ترجمه گوگل] او به بچه ها گفت که در خانه مادربزرگشان خوب رفتار کنند
[ترجمه ترگمان] او به بچه ها گفت که در خانه مادربزرگ خیلی خوب رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به بچه ها گفت که در خانه مادربزرگ خیلی خوب رفتار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I told the movers to put the piano in the living room.
[ترجمه گوگل] به متصدیان گفتم که پیانو را در اتاق نشیمن بگذارند
[ترجمه ترگمان] به کارگران گفتم که پیانو را در اتاق نشیمن بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به کارگران گفتم که پیانو را در اتاق نشیمن بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He told her not to drive home in the snowstorm.
[ترجمه گوگل] او به او گفت که در طوفان برف به خانه نرو
[ترجمه ترگمان] به او گفت که در برف رانندگی نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به او گفت که در برف رانندگی نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You don't have the authority to tell me what to do.
[ترجمه گوگل] شما صلاحیت ندارید به من بگویید چه کار کنم
[ترجمه ترگمان] تو حق نداری به من بگی چیکار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو حق نداری به من بگی چیکار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to distinguish.
• مترادف: discern, distinguish
• مشابه: differentiate, discriminate, know, see
• مترادف: discern, distinguish
• مشابه: differentiate, discriminate, know, see
- He can't tell the difference between butter and margarine.
[ترجمه گوگل] او نمی تواند تفاوت بین کره و مارگارین را تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان] او نمی تواند تفاوت بین کره و مارگارین را تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او نمی تواند تفاوت بین کره و مارگارین را تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Can you tell if this meat is still fresh?
[ترجمه گوگل] آیا می توانید بگویید که آیا این گوشت هنوز تازه است؟
[ترجمه ترگمان] میتونی بگی این گوشت هنوز تازه ست یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میتونی بگی این گوشت هنوز تازه ست یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to give an account, description, or report.
• مترادف: narrate, report
• مشابه: recite, speak
• مترادف: narrate, report
• مشابه: recite, speak
- He told of his travels in South America.
[ترجمه گوگل] او از سفرهایش به آمریکای جنوبی گفت
[ترجمه ترگمان] او به سفره ای خود در آمریکای جنوبی گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به سفره ای خود در آمریکای جنوبی گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to give evidence.
• مترادف: speak
• مترادف: speak
- Her success tells of her hard work.
[ترجمه گوگل] موفقیت او حکایت از سخت کوشی او دارد
[ترجمه ترگمان] موفقیت او از کار سخت او حکایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موفقیت او از کار سخت او حکایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to reveal a secret or private matter.
• مترادف: confide, talk, unbosom
• مشابه: confess, inform, leak, rat
• مترادف: confide, talk, unbosom
• مشابه: confess, inform, leak, rat
- I know the secret, but I'm not telling.
[ترجمه گوگل] راز را می دانم، اما نمی گویم
[ترجمه ترگمان] این راز را می دانم، اما چیزی نمی گویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این راز را می دانم، اما چیزی نمی گویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to have some pronounced effect or impact (fol. by "on").
- Stress tells on her ability to concentrate.
[ترجمه گوگل] استرس حاکی از توانایی او در تمرکز است
[ترجمه ترگمان] استرس به توانایی اش برای تمرکز می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استرس به توانایی اش برای تمرکز می گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید