televisual

/ˌteliˈvɪʒuəl//ˌteliˈvɪʒuəl/

معنی: تلویزیونی
معانی دیگر: تلویزیونی

جمله های نمونه

1. Ashworth is certainly out-going and in-thinking, a perky televisual subject.
[ترجمه گوگل]اشورث مطمئناً اهل بیرون رفتن و فکر کردن است، یک موضوع تلویزیونی جذاب
[ترجمه ترگمان]ashworth قطعا در حال بیرون رفتن و فکر کردن، یک سوژه شاد televisual است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It was athletic, aerobic and televisual.
[ترجمه گوگل]ورزش، هوازی و تلویزیونی بود
[ترجمه ترگمان]ورزش و تمرینات ایروبیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. On 9 January 1986 Heseltine dramatically walked out of a full Cabinet and resigned in the full glare of televisual attention.
[ترجمه گوگل]در 9 ژانویه 1986، هسلتین به طور چشمگیری از کابینه کامل خارج شد و با درخشش کامل توجه تلویزیونی استعفا داد
[ترجمه ترگمان]در ۹ ژانویه ۱۹۸۶ Heseltine به طور چشمگیری از یک کابینه کامل خارج شد و در پرتو توجه کامل خود استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But by marginalising its rusticity thus, Emmerdale's producers showed a disregard for what people want from their televisual Yorkshire.
[ترجمه گوگل]اما با به حاشیه راندن روستایی بودن آن به این ترتیب، تهیه‌کنندگان Emmerdale نسبت به آنچه مردم از یورکشایر تلویزیونی خود می‌خواهند بی‌اعتنایی نشان دادند
[ترجمه ترگمان]اما با marginalising rusticity، تولیدکنندگان Emmerdale نسبت به آنچه مردم از televisual Yorkshire می خواهند بی توجهی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Full houses and the noise they provide make the televisual experience more compelling.
[ترجمه گوگل]خانه‌های کامل و سر و صدایی که ارائه می‌کنند، تجربه تلویزیونی را جذاب‌تر می‌کنند
[ترجمه ترگمان]خانه های کامل و سر و صدایی که ارائه می دهند تجربه televisual را بیشتر جذاب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He should come to the UK and subject himself to a proper televisual grilling.
[ترجمه گوگل]او باید به بریتانیا بیاید و خود را تحت یک کباب تلویزیونی مناسب قرار دهد
[ترجمه ترگمان]او باید به انگلستان بیاید و با کباب کردن مناسب خودش را تحت فشار قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It takes a special kind of person, Lang suggests, to mount an ear-based resistance to the televisual culture of his time.
[ترجمه گوگل]لانگ پیشنهاد می‌کند که برای مقابله با فرهنگ تلویزیونی زمان خود، به نوع خاصی از شخص نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]لانگ می گوید که این یک نوع خاص از انسان است که مقاومت بر پایه گوش را به فرهنگ televisual زمان خودش تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Every weekday night the country troops off to bed after a dose of televisual Mogadon.
[ترجمه گوگل]هر شب هفته، نیروهای کشوری پس از یک دوز موگادون تلویزیونی به رختخواب می روند
[ترجمه ترگمان]هر شب روزه ای هفته، سربازان کشور پس از دوز و کلک به رختخواب می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I bet no viewer spotted our close shave with televisual death, but yes that was stressful.
[ترجمه گوگل]شرط می بندم که هیچ بیننده ای تراشیدن نزدیک ما را با مرگ تلویزیونی ندیده است، اما بله این استرس زا بود
[ترجمه ترگمان]شرط می بندم هیچ بیننده ریش نزدیک ما را با مرگ televisual تشخیص نمی داد، اما بله این استرس زا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تلویزیونی (صفت)
video, televisual

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : televise
✅️ اسم ( noun ) : television
✅️ صفت ( adjective ) : televisual / televised
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس