telescope

/ˈtelɪskoʊp//ˈtelɪskəʊp/

معنی: تلکسوپ، دوربین نجومی، تلسکوپ بکار بردن
معانی دیگر: در هم فرو رفتن، در هم فشرده شدن، در هم رفتن، در هم فشردن، ادغام کردن، خلاصه کردن، تلسکوپ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an optical instrument, usu. cylindrical, that employs lenses and sometimes mirrors to enlarge the images of distant objects, esp. those in outer space.

(2) تعریف: any of various devices that gather information about very distant objects by measuring their radio waves or other emissions.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: telescopes, telescoping, telescoped
(1) تعریف: to slide or force together (the tubes of a hand telescope or the like), often in sections that fit inside one another.

(2) تعریف: to make shorter and more concise.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to be slid or become forced together or into one another.

(2) تعریف: to become longer or shorter, usu. by having overlapping tubular segments that slide out or in.

(3) تعریف: to become condensed or more concise.

جمله های نمونه

1. the telescope rotates on its base
تلسکوپ برپایه ی خود می چرخد.

2. a high-powered telescope
تلسکوپ پرقدرت

3. a zoom telescope
تلسکوپ زوم دار

4. he faced the telescope toward the moon
تلسکوپ را به طرف ماه چرخاند.

5. i oriented the telescope toward the moon
تلکسوپ را به سوی ماه تنظیم کردم.

6. she directed the telescope toward a distant star
او تلسکوپ را به طرف ستاره ی دوردستی چرخاند.

7. the orientation of a telescope
جهت تلسکوپ

8. With a telescope, you can see the mountains on the moon.
[ترجمه گوگل]با تلسکوپ می توانید کوه های روی ماه را ببینید
[ترجمه ترگمان]با تلسکوپ، شما می توانید کوه ها را روی ماه ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This version of the Digges telescope magnifies images 11 times.
[ترجمه گوگل]این نسخه از تلسکوپ Digges تصاویر را 11 برابر بزرگنمایی می کند
[ترجمه ترگمان]این نسخه از تلسکوپ Digges تصاویر را ۱۱ بار بزرگ نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She set up her telescope on the balcony.
[ترجمه گوگل]تلسکوپش را روی بالکن نصب کرد
[ترجمه ترگمان]تلسکوپ را روی بالکن گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The captain was rectifying his telescope.
[ترجمه گوگل]کاپیتان در حال اصلاح تلسکوپ خود بود
[ترجمه ترگمان]ناخدا داشت telescope خود را اصلاح می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Through his telescope he could see millions of stars that were invisible to the naked eye .
[ترجمه گوگل]او از طریق تلسکوپ خود توانست میلیون ها ستاره را ببیند که با چشم غیرمسلح نامرئی بودند
[ترجمه ترگمان]او می توانست میلیون ها ستاره را که در چشم برهنه دیده می شدند ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The telescope has a magnification of 50.
[ترجمه گوگل]این تلسکوپ دارای بزرگنمایی 50 است
[ترجمه ترگمان]این تلسکوپ بزرگنمایی ۵۰ را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Like a telescope it has a curved mirror to collect the sunlight.
[ترجمه گوگل]مانند تلسکوپ آینه ای خمیده برای جمع آوری نور خورشید دارد
[ترجمه ترگمان]مثل تلسکوپی است که یک آینه منحنی برای جمع کردن نور خورشید دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We had to telescope five visits into two days.
[ترجمه امین] ما مجبور بودیم که پنج قرار را در دو روز خلاصه کنیم
|
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم پنج بازدید را در دو روز تلسکوپ کنیم
[ترجمه ترگمان]دو روز بود که با هم قرار ملاقات داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I suggest we telescope the seminar into an hour.
[ترجمه امین] من پیشنهاد می کنم که سیمنار را در یک ساعت خلاصه کنیم
|
[ترجمه گوگل]پیشنهاد می کنم سمینار را در یک ساعت تلسکوپ کنیم
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد می کنم یک ساعت از سمینار استفاده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تلکسوپ (اسم)
telescope

دوربین نجومی (اسم)
telescope

تلسکوپ بکار بردن (فعل)
telescope

تخصصی

[برق و الکترونیک] تلسکوپ
[ریاضیات] ادغام، تلسکوپ، توی هم توی

انگلیسی به انگلیسی

• optical device for making distant objects appear nearer and larger
shorten, become shorter
a telescope is a long instrument shaped like a tube which has lenses which make distant things appear larger and nearer.

پیشنهاد کاربران

در نقش اسم:
وَرابینال یا فَرابینال: فرا یا ورا، بین ( مضارع دین ) ، و ـال ( وسیله )
فراگشال [برامده از فرا، گشا، و ـال] بمعنی وسیله گشاینده چیزهای فراتر، برای ترجمه متن زیر مناسب است:
Her career progression was like a telescope, expanding her opportunities over time. پیشرفت شغلیش مثل یه فراگشال بود، فرصت هایش را درطول زمان گستراند.
...
[مشاهده متن کامل]

در نقش فعل:
فراکِهْتَن [برامده از فرا، کِه ( کوچک ) ـتن ( شکل دیگر ـدن ) ]؛ بمعنی مقیاسی بزرگ را با فشردن یا خلاصه کردن به مقیاس کوچک در آوردن:
مثال: The events of the story telescope into a single moment of realization. رخدادهای داستان به یک لحظه محوری فَراکِهِشتند ( فراکِهیده شدند ) .
خُلاصتَن [برامده از خلاصه و ـتن ( شکل دیگر ـدن ) ]: فشردن یا خلاصه کردن
مثال: The author decided to telescope the timeline of the narrative for a more dynamic pace. نویسنده تصمیم گرفت که روند روایت برای پیمایش پویاتر، بِخُلاصَدْ ( خلاصه کند/فشده کند ) .

منابع• https://vn.amoosin.com/wiki/Telescope
1. تلسکوپ. دوربین نجومی 2. در هم رفتن. در هم فرو رفتن. جمع شدن 3. در هم فرو کردن. جمع کردن
مثال:
the invention of the telescope
اختراعِ تلسکوپ
as a verb means:
to make a process or set of events happen in a shorter time
تلسکوپ
مثال: He used a telescope to observe the stars in the night sky.
او از تلسکوپ برای مشاهده ی ستاره ها در آسمان شب استفاده کرد.
دورسِکَپ
( Dursekap )
�دور� ( tele ) و �سِکَپ� ( scope )
گفته می شود واژه ی �سِکَپ� یک وامستاک از هندواروپاییِ �skepe� می باشد که با آواییک زبان ما پارسیخته شده است.
telescope ( n ) ( tɛləˌskoʊp ) =a piece of equipment shaped like a tube, containing lenses, that you look through to make objects that are far away appear larger
telescope
جسمی که از قطعات لوله ای متحدالمرکز ساخته شده است که به درون خود می لغزند و این باعث می شود که کوچکتر شوند.
"پنج بخش فولادی که به یکدیگر تلسکوپ می شوند"
در اینباره اگر از " دیدن" بخواهیم واژه ای بیابیم، از آنجایی که با میکروسکوپ " چیزهایِ کوچک و خرُد دیده می شود" و با تلسکوپ "چیزهایِ درشت و کلان دیده می شود":
کَه : پیشوندِ کوچکی
مَه: پیشوند بزرگی
...
[مشاهده متن کامل]

پس می توان گفت:
میکروسکوپ : کَهبینَک ( کَه. بین. َک ) یا کَهبینه ( کَه. بین . ه )
تلسکوپ : مَهبینَک ( مَه. بین. َک ) یا مَهبینه ( مه. بین. ه )
اگر با " نمودن/نماییدن" میخواهیم واژه بسازیم ( "نماییدن" واژه ای درخورتر است ) ، ازآنجاییکه میکروسکوپ چیزهای کوچک را بزرگ و تلسکوپ چیزهای بزرگ را کوچک می نمایاند، پس از واژگانِ زیر میتوان بهره برد:
میکروسکوپ : مَهنما ( مَه. نما )
تلسکوپ : کَهنما ( کَه. نما )

کیهان بین: وسیله ای است که برای دیدن اشیای دور استفاده می شود. گونه های اولیه این وسیله با آیینه ها و لنزهای مختلف ساخته می شدند که براساس نور مرئیِ دریافتی از اشیای دور، تصویر نزدیک تری از آنها ایجاد
...
[مشاهده متن کامل]
کند. اما در قرن بیستم میلادی تلسکوپ رادیویی و فروسرخ نیز ساخته شدند. به این ترتیب امروزه تلسکوپ در معنای گسترده ای به کار می رود و به دستگاه هایی گفته می شود که طیف های مختلف امواج الکترومغناطیسی ( مثل نور، موج رادویی و موج فروسرخ ) را دریافت می کند و نمود مناسبی از آن برای مشاهده گر ایجاد می نماید. به این وسیله تلسکوپ امکان تشخیص قطعی یا گمانه زنی در مورد وجود انواع اشیای خارج از زمین مثل سیاره، ستاره، قمر، سحابی، کهکشان و سیاه چاله را فراهم می آورد. معادلِ دوربین برای تلسکوپ مناسب نیست چون در تلقی عموم به دستگاهی برای عکاسی و فیلم برداری گفته می شود و بهتر است معناهای بیشتری بر آن بار نکنیم. دوربین نجومی هم معادل نادرستی نیست ولی دوبخشی است و واژه کوتاه تر می تواند ساده تر به کار گرفته شود.

فرابین {فرا بین ( دیدن ) } =
Telescope.
پیشنهادِ برابرواژه =
مِهبین {مِه ( بزرگ ) بین ( دیدن ) } = macroscope
کِهبین {کِه ( کوچک ) بین ( دیدن ) } =
Microscope.
Telescope : An instrument that makes extremely small things, look larger
تلسکوپ 🔭
وسیله ای که میتوان با آن ستارگان را از فاصله دور مشاهده کرد .
این کلمه از دو بخش تشکیل شده که اولین بخش آن tele به معنای دور یا فاصله ، یا طول ؛ بخش دوم scope که به معنی نما یا چیزی که قابل مشاهده است .
Telescope = تِلِسکوپ
تلسکوپ وسیله ای است ک با ان میتوان ستارگان را تماشا کرد
[تلسکوپ ]
tele:تله؛ پیشوند ی به معنای دور یا با فاصله
scope :اسکوپ؛ پسوندی به معنای نما یابین.
With a good telescope, you can see the moon with great detail
با یک تلسکوپ خوب، می توانی ماه را با جزئیات زیاد ببینی
⚖️⚖️
تلسکوپ
reduce 'shorten کوتاه کردن کاستن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس