telemarketing

/ˌteləˈmɑːrkətɪŋ//ˌteləˈmɑːkətɪŋ/

(کاربرد تلفن در بازاریابی و فروش) بازاریابی از راه دور، داد و ستد تلفنی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the use of the telephone as a sales tool in research and promotion, processing orders, and the like.

جمله های نمونه

1. Minnesota's Oak Park Heights Prison cancelled a telemarketing project because of fears that inmates might menace customers.
[ترجمه گوگل]زندان اوک پارک هایتس مینه سوتا یک پروژه بازاریابی تلفنی را به دلیل ترس از اینکه زندانیان ممکن است مشتریان را تهدید کنند لغو کرد
[ترجمه ترگمان]به دلیل ترس از اینکه زندانیان بتوانند مشتریان را تهدید کنند، زندان پارک اوک پارک Oak از راه بازاریابی را لغو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We are telemarketing cosmetics.
[ترجمه گوگل]ما در حال بازاریابی تلفنی لوازم آرایشی هستیم
[ترجمه ترگمان]ما لوازم آرایشی زیادی داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Telemarketing in the world of opera is not highly successful.
[ترجمه گوگل]بازاریابی تلفنی در دنیای اپرا چندان موفق نیست
[ترجمه ترگمان]موفقیت در دنیای اپرا به شدت موفقیت آمیز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The agency said telemarketing fraud is estimated to cost consumers as much as $ 40 billion a year.
[ترجمه گوگل]این آژانس گفت تقلب در بازاریابی تلفنی تخمین زده می‌شود سالانه 40 میلیارد دلار برای مصرف‌کنندگان هزینه داشته باشد
[ترجمه ترگمان]به گفته این اداره، قیمت تقلبی برای مصرف کنندگان به قیمت ۴۰ میلیارد دلار در سال تخمین زده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A company hired to do telemarketing ups the cost to as much as 40 percent.
[ترجمه گوگل]شرکتی که برای انجام بازاریابی تلفنی استخدام شده است، هزینه را تا 40 درصد افزایش می دهد
[ترجمه ترگمان]یک شرکت که برای بازاریابی تلفنی استخدام شده است هزینه را به میزان ۴۰ درصد افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I gave your phone number to my friend's telemarketing company.
[ترجمه گوگل]شماره تلفن شما را به شرکت بازاریابی تلفنی دوستم دادم
[ترجمه ترگمان]شماره تلفنت رو دادم به شرکت تبلیغاتی - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Telemarketing companies are just electronic sweatshops that monitor everything the employee does.
[ترجمه گوگل]شرکت های بازاریابی تلفنی فقط فروشگاه های الکترونیکی هستند که همه کارهای کارمندان را زیر نظر دارند
[ترجمه ترگمان]شرکت های telemarketing فقط کارگاه های electronic هستند که هر کاری که کارمند انجام می دهد را زیر نظر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Telemarketing invovles selling and marketing by telephone rather than by direct physical contact.
[ترجمه گوگل]بازاریابی تلفنی شامل فروش و بازاریابی از طریق تلفن به جای تماس مستقیم فیزیکی است
[ترجمه ترگمان]به جای تماس مستقیم فیزیکی، فروش و بازاریابی را به جای تماس مستقیم فیزیکی انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Telemarketing and collections applications are targets for this type of system.
[ترجمه گوگل]برنامه های بازاریابی تلفنی و مجموعه ها هدف این نوع سیستم ها هستند
[ترجمه ترگمان]برنامه های جمع آوری و جمع آوری مجموعه ها برای این نوع از سیستم هدف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The telemarketing industry is growing in India.
[ترجمه گوگل]صنعت بازاریابی تلفنی در هند در حال رشد است
[ترجمه ترگمان]صنعت بازاریابی از راه دور در هند در حال رشد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Are you tired of unwanted telemarketing calls?
[ترجمه گوگل]آیا از تماس های بازاریابی تلفنی ناخواسته خسته شده اید؟
[ترجمه ترگمان]آیا از تماس تلفنی ناخواسته خسته شده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I really think that telemarketing shouldn't be allowed.
[ترجمه گوگل]من واقعاً فکر می کنم که بازاریابی تلفنی نباید مجاز باشد
[ترجمه ترگمان]من واقعا فکر می کنم که telemarketing نباید اجازه داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Cell phones are exempt from automated telemarketing calls, but not from individuals calling.
[ترجمه گوگل]تلفن‌های همراه از تماس‌های بازاریابی تلفنی خودکار معاف هستند، اما از تماس‌های افراد مستثنی نیستند
[ترجمه ترگمان]تلفن های همراه از تلفن های همراه خودکار معاف هستند، اما از افراد تماس گرفته نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Telemarketing fraud - using the phone to swindle and cheat - robs U. S. consumers of about $ 40 billion a year.
[ترجمه گوگل]کلاهبرداری در بازاریابی تلفنی - استفاده از تلفن برای کلاهبرداری و تقلب - حدود 40 میلیارد دلار در سال از مصرف کنندگان آمریکایی سرقت می کند
[ترجمه ترگمان]تقلب در کلاه برداری - با استفاده از گوشی برای تقلب و تقلب، U را از بین می برد اس مصرف کنندگان حدود ۴۰ میلیارد دلار در سال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• act of selling goods and/or services via telephone

پیشنهاد کاربران

بازاریابی تلفنی. فروش تلفنی
مثال:
He found a telemarketing work.
او یک کار بازاریابی تلفنی پیدا کرد.
telemarketing ( n ) ( tɛləˈmɑrkət̮ɪŋ ) =a method of selling things and taking orders for sales by telephone
telemarketing
telemarketing ( عمومی )
واژه مصوب: بازاریابی تلفنی
تعریف: بازاریابی کالا و خدمات عموماً ازطریق تلفن و اینترنت |||متـ . دوربازاریابی
بازاریابی تلفنی

بپرس