teeter on the edge

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
لب پرتگاه بودن / در آستانه ی سقوط یا بحران بودن
در زبان محاوره ای:
یه قدم مونده بیفته / رو لبه ی نابودیه / وضعش خیلی لبه مرزیه
🔸 تعریف ها:
1. ( فیزیکی ) :
در حالت ناپایدار یا لرزان نزدیک لبه ی پرتگاه یا سطح خطرناک
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: He teetered on the edge of the cliff.
لب پرتگاه لق لق می خورد.
2. ( استعاری ) :
در وضعیت بحرانی یا نزدیک به فروپاشی، شکست، یا تصمیم مهم
مثال: The country is teetering on the edge of economic collapse.
کشور در آستانه ی فروپاشی اقتصادیه.
🔸 مترادف ها:
• On the brink
• On the verge
• Hanging by a thread
• At the tipping point

در ورطه ( ورشکستگی، جنگ، بحران ) بودن
be very close to a difficult or dangerous situation