اسم ( noun )
• (1) تعریف: the specific method of doing or performing something.
• مترادف: method, mode, system, way
• مشابه: approach, manner, modus operandi, performance, procedure, style, tack
• مترادف: method, mode, system, way
• مشابه: approach, manner, modus operandi, performance, procedure, style, tack
- The chef showed the new assistant a few of his cooking techniques.
[ترجمه گوگل] سرآشپز تعدادی از تکنیک های آشپزی خود را به دستیار جدید نشان داد
[ترجمه ترگمان] آشپز به دستیار جدید چند مورد از تکنیک های پخت را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آشپز به دستیار جدید چند مورد از تکنیک های پخت را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He has a unique technique for making this type of golf shot.
[ترجمه گوگل] او تکنیک منحصر به فردی برای ساخت این نوع شوت گلف دارد
[ترجمه ترگمان] او یک روش منحصر به فرد برای ایجاد این نوع عکس گلف دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او یک روش منحصر به فرد برای ایجاد این نوع عکس گلف دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company has patented its technique for the manufacture of this material.
[ترجمه گوگل] این شرکت تکنیک خود را برای ساخت این ماده ثبت کرده است
[ترجمه ترگمان] این شرکت تکنیک خود برای تولید این مواد را ثبت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شرکت تکنیک خود برای تولید این مواد را ثبت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: technical skill.
• مترادف: skill
• مشابه: chops, craft, dexterity, proficiency
• مترادف: skill
• مشابه: chops, craft, dexterity, proficiency
- These new skaters have beautiful artistry, but they need to work on their technique.
[ترجمه گوگل] این اسکیت بازان جدید هنر زیبایی دارند، اما باید روی تکنیک خود کار کنند
[ترجمه ترگمان] این اسکیت بازان جدید دارای هنرمندی زیبا هستند اما باید بر روی تکنیک خود کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این اسکیت بازان جدید دارای هنرمندی زیبا هستند اما باید بر روی تکنیک خود کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید