جداسازی و تفکیک دو یا چند چیز از هم.
جدا کردن
گاهی هم به معنای تشخیص دادن
گاهی هم به معنای تشخیص دادن
برای بررسی دقیق از هم تفکیک و جدا کردن
تفکیک کردن
جداکردن
جداکردن
جدا کردن، از هم باز کردن.
از هم جدا شدن ( کردن )
. e. g. : She immerses the threads in a solution to "tease apart" the strands of protein
to separate =
از هم جدا شدن ( کردن )