اسم ( noun )
• (1) تعریف: a group of competitors on one of the sides in a sporting event or game.
• مترادف: squad
• مشابه: band, corps, crew, league, side, squadron
• مترادف: squad
• مشابه: band, corps, crew, league, side, squadron
- Their son is on the football team.
[ترجمه فرنوش] سلام ساسی من فرنوشم|
[ترجمه گوگل] پسرشان در تیم فوتبال است[ترجمه ترگمان] پسرشان در تیم فوتبال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How many players make up the team?
[ترجمه ترجمه ترکمن] چند عدد بازیکن این تیم را کامل میکند ؟|
[ترجمه گوگل] چند بازیکن تیم را تشکیل می دهند؟[ترجمه ترگمان] چند بازیکن این تیم را تشکیل می دهند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He decided to quit the team.
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت از تیم جدا شود
[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت که تیم را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت که تیم را ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a group formed to work together.
• مترادف: crew, party
• مشابه: association, band, collective, company, corps, gang, league, shift, squad, squadron, staff
• مترادف: crew, party
• مشابه: association, band, collective, company, corps, gang, league, shift, squad, squadron, staff
- She was asked to join a team of scientists who were working on the problem.
[ترجمه گوگل] از او خواسته شد که به تیمی از دانشمندانی بپیوندد که روی این مشکل کار می کردند
[ترجمه ترگمان] از او خواسته شد تا به گروهی از دانشمندان که روی این مساله کار می کردند بپیوندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از او خواسته شد تا به گروهی از دانشمندان که روی این مساله کار می کردند بپیوندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: two or more draft animals harnessed together in order to pull a conveyance.
• مترادف: four-in-hand, pair, span, yoke
• مشابه: duo, tandem
• مترادف: four-in-hand, pair, span, yoke
• مشابه: duo, tandem
- The farmer plowed the field with a team of oxen.
[ترجمه گوگل] کشاورز با تیمی از گاوها زمین را شخم زد
[ترجمه ترگمان] کشاورز با گروهی از گاوها مزرعه را شخم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کشاورز با گروهی از گاوها مزرعه را شخم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The carriage was drawn by a team of white horses.
[ترجمه گوگل] کالسکه توسط تیمی از اسب های سفید کشیده شد
[ترجمه ترگمان] کالسکه توسط گروهی از اسب های سفید کشیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کالسکه توسط گروهی از اسب های سفید کشیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: teams, teaming, teamed
حالات: teams, teaming, teamed
• (1) تعریف: to form a team (usu. fol. by up).
• مترادف: associate, band, confederate, federate
• مشابه: ally, cooperate, join, pair, unite
• مترادف: associate, band, confederate, federate
• مشابه: ally, cooperate, join, pair, unite
- Some of the people from work are teaming up to play baseball this summer.
[ترجمه گوگل] برخی از افراد محل کار در تابستان امسال برای بازی بیسبال با هم متحد می شوند
[ترجمه ترگمان] برخی از مردم در این تابستان برای بازی بیسبال گروهی تشکیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برخی از مردم در این تابستان برای بازی بیسبال گروهی تشکیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to drive a team of draft animals.
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to form into a team.
• مترادف: confederate, federate
• مشابه: ally, match, pair, unite
• مترادف: confederate, federate
• مشابه: ally, match, pair, unite
• (2) تعریف: to haul by using a team.