teaching

/ˈtiːt͡ʃɪŋ//ˈtiːt͡ʃɪŋ/

معنی: تعلیم
معانی دیگر: آموزگاری، معلمی، حرفه ی آموزش و پرورش، آموزه، آموزش، تدریس، تعلیمات، اصول

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the activity or occupation of one who teaches.

(2) تعریف: that which is taught.

(3) تعریف: (often pl.) tenet; doctrine.
مشابه: creed, doctrine

- the teachings of the great ancient philosophers
[ترجمه ایمانی] تعالیم فلاسفه ی بزرگ قدیم
|
[ترجمه گوگل] آموزه های فیلسوفان بزرگ باستان
[ترجمه ترگمان] آموزه های فیلسوفان بزرگ باستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. teaching and promoting the institutes and customs of civil life
آموزش و ترویج اصول و رسوم زندگی مدنی

2. teaching and writing claim almost all of my time
تدریس و نگارش تقریبا همه ی وقت مرا می گیرد.

3. teaching atomic physics to a bunch of primitves
آموختن فیزیک اتمی به یک دسته انسان بی تمدن

4. teaching is a demanding profession
معلمی کار پرمسئولیتی است.

5. teaching is a fine proession
معلمی حرفه ی خوبی است.

6. teaching is a noble calling
معلمی پیشه ی شریفی است.

7. teaching is also being automated
تدریس نیز دارد ماشینی می شود.

8. teaching requires knowledg and talent
معلمی علم و استعداد لازم دارد.

9. teaching was his vocation, painting (was) his avocation
معلمی حرفه ی او بود و نقاشی کار تفریحی او.

10. a teaching method that makes full allowance for individual differences
روش تدریس که ویژگی های فردی را به حساب می آورد

11. the teaching staff
کادر آموزشی

12. weekly teaching load
میزان تدریس هفتگی

13. automation in teaching
کاربرد دستگاه های خودکار در آموزش

14. success in teaching is primarily a matter of talent
موفقیت در تدریس در درجه ی اول بستگی به استعداد دارد.

15. she went into teaching
او به معلمی پرداخت.

16. the technique of teaching
فن تدریس

17. the virtues of teaching as a profession
مزایای معلمی به عنوان یک حرفه

18. he idea of relinquishing teaching
فکر دست کشیدن از معلمی

19. the old-fashioned methods of teaching languages
روش های کهنه ی آموزش زبان

20. she envisioned a career in teaching
او شغل معلمی را در نظر گرفت.

21. after many years as a minister, teaching was a bit of a comedown for him
پس از چندین سال وزارت،معلمی برایش نوعی تنزل بود.

22. he spent most of his life teaching the word
بیشتر عمر خود را وقف موعظه درباره ی کتاب مقدس کرد.

23. his cold and disinterested way of teaching dampened the students' enthusiasm
روش تدریس سرد و بی تفاوت او شوق شاگردان را از بین می برد.

24. he thought that his future lay in teaching
او فکر می کرد که آینده اش در معلمی است.

25. he wants to have a shot at teaching
او می خواهد معلمی را امتحان کند.

26. behavior that is incompatible with the dignity of teaching
رفتاری که مغایر شاءن معلمی است

27. for a few years he vibrated between art and teaching
چند سالی (در انتخاب) میان هنر و معلمی مردد بود.

28. he is a boring teacher who moralizes instead of teaching geometry
او معلم خسته کننده ای است که به جای تدریس هندسه،موعظه ی اخلاقی می کند.

29. he went back to school to equip himself for a career in teaching
به مدرسه بازگشت تا خود را برای کار معلمی آماده کند.

30. I can still vividly remember my grandfather teaching me to play cards.
[ترجمه گوگل]هنوز به خوبی می توانم به یاد داشته باشم که پدربزرگم به من ورق بازی را یاد می داد
[ترجمه ترگمان]هنوز می توانم به یاد بیاورم که پدربزرگم به من یاد داده که ورق بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعلیم (اسم)
schooling, training, edification, pedagogy, doctrine, didactics, teaching, tuition

انگلیسی به انگلیسی

• instruction, education
teaching is the work that a teacher does.
the teachings of a religious or political thinker are the ideas that he or she teaches to other people.
see also teach.

پیشنهاد کاربران

آموزش، تدریس
مثال: She has dedicated her life to the teaching profession.
او زندگی خود را به حرفه ی تدریس اختصاص داده است.
تدریس، یاددهی
آموزه
تدریس
آموزش

بپرس