tbf

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی: راستش را بخواهی / انصافاً / به منظور رعایت انصاف
🔹 مترادف ها: to be honest – frankly – in fairness – admittedly – to be truthful
🔸 مثال های کاربردی:
TBF, she did warn us about the risks. انصافاً، او درباره ی خطرها بهمون هشدار داده بود.
...
[مشاهده متن کامل]

He’s not very punctual, but TBF, he works really hard. خیلی وقت شناس نیست، ولی انصافاً خیلی سخت کار می کنه.
TBF, I didn’t explain it clearly. راستش را بخوای، من خوب توضیح ندادم.

To be fair
خداییش، ناموسا
Total body fat
چربی کل بدن