taxing

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: making heavy demands; burdensome.
متضاد: easy
مشابه: onerous, trying

جمله های نمونه

1. The issue of taxing domestic fuel has become a political hot potato.
[ترجمه گوگل]موضوع مالیات بر سوخت داخلی تبدیل به یک موضوع داغ سیاسی شده است
[ترجمه ترگمان]مساله مالیات بر سوخت داخلی تبدیل به یک سیب زمینی داغ سیاسی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The problem is currently taxing the brains of the nation's experts .
[ترجمه گوگل]مشکل در حال حاضر مایه گرفتن از مغز متخصصان کشور است
[ترجمه ترگمان]این مشکل در حال حاضر از مغزهای متخصصان کشور مالیات می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The kids are really taxing my patience today.
[ترجمه گوگل]بچه ها امروز واقعاً از صبر من مالیات می گیرند
[ترجمه ترگمان]بچه ها واقعا از صبر و شکیبایی من خسته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The job turned out to be more taxing than I'd expected.
[ترجمه گوگل]معلوم شد که این کار بیش از آنچه انتظار داشتم مالیات برانگیز بود
[ترجمه ترگمان]این شغل بیشتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This shouldn't be too taxing for you.
[ترجمه گوگل]این نباید برای شما خیلی سنگین باشد
[ترجمه ترگمان]این نباید برای تو خیلی سخت باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They're thinking of taxing textbooks I ask you, we'll have to pay to go to bed next!
[ترجمه گوگل]آنها به فکر مالیات گرفتن از کتاب های درسی هستند، من از شما می خواهم، ما باید پول بدهیم تا بخوابیم!
[ترجمه ترگمان]آن ها به کتاب های درسی که من از تو دارم فکر می کنند، ما باید پول بدهیم تا بعد به رختخواب برویم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was nothing intellectually taxing about the course.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز مالیات فکری در مورد دوره وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز منطقی و منطقی در این مورد وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The idea of taxing perks was simply too hot a political potato to be left to the bureaucrats.
[ترجمه گوگل]ایده مالیات بر مزایا به سادگی یک سیب زمینی سیاسی داغ بود که نمی توان آن را به بوروکرات ها واگذار کرد
[ترجمه ترگمان]ایده مالیات امتیازات مالیاتی بیش از حد داغ بود که یک سیب زمینی سیاسی به کارمندان دولت واگذار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The taxing master must, of course, be told on what basis he is to conduct the taxation.
[ترجمه گوگل]البته باید به رئیس مالیاتی گفته شود که بر چه اساسی باید مالیات را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]البته، استاد مالیات باید به او بگوید که باید مالیات را هدایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On the surface, taxing international air travel fits the bill perfectly because it carries little apparent political pain.
[ترجمه گوگل]در ظاهر، اخذ مالیات از سفرهای هوایی بین‌المللی کاملاً مناسب است زیرا درد سیاسی ظاهری کمی را به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]در سطح، مالیات بر سفره ای هوایی بین المللی به طور کامل با این لایحه متناسب است، زیرا درد سیاسی آشکاری را حمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The principle applies not only to taxing statutes but all forms of statute law.
[ترجمه گوگل]این اصل نه تنها در مورد قوانین مالیاتی بلکه همه اشکال قانون اساسی اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]این اصل نه تنها شامل قوانین مالیاتی بلکه تمام اشکال قانون اساسنامه نیز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Perhaps the room revived a taxing memory of what had happened.
[ترجمه گوگل]شاید اتاق خاطره ی سختی از آنچه اتفاق افتاده بود را زنده کرد
[ترجمه ترگمان]شاید اتاق خاطره حوادثی را که رخ داده بود تجدید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The taxing of consumption does make current saving more attractive.
[ترجمه گوگل]مالیات بر مصرف، پس انداز فعلی را جذاب تر می کند
[ترجمه ترگمان]مالیات بر مصرف باعث می شود هزینه های جاری جذاب تر شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Organizing the open forum had been emotionally taxing as well.
[ترجمه گوگل]سازماندهی تالار گفتمان آزاد از نظر احساسی نیز بسیار سخت بود
[ترجمه ترگمان]سازماندهی این فروم باز هم از نظر احساسی از مالیات برخوردار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The taxing officer must consider the directions of the court.
[ترجمه گوگل]افسر مالیات باید دستورات دادگاه را در نظر بگیرد
[ترجمه ترگمان]مامور مالیات باید جهت دادگاه را در نظر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• a taxing task requires a lot of mental or physical effort.

پیشنهاد کاربران

demanding, exacting, onerous, punishing, stressful, tiring, tough, trying, laborious.
Taxing is something that is difficult or needing a lot of thought or effort.
Stressful
مثال )
Life is taxing
Taxing : خسته کننده
It is not taxing and they set pretty generous deadlines
خسته کننده نیست و آنها بهت مهلت میدن
معنیش بدون شک میشه:
پر زحمت
طاقت فرسا،
, , stressful and difficult, Mentally and physically demanding , requiring a lot of thought, energy and effort
Babysitting an unruly baby is so taxing.
چالش برانگیز دشوار، طاقت فرسا، نیازمند تلاش فکری و جسمی
پر زحمت/پر گیر و دار
Synonym =demanding
هزینه بردار
سخت . طاقت فرسا . ناگوار
چالش انگیز
Synonym= challenging
تلاشگر، مسئولیت پذیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس