tax rate

/ˈtæksˈreɪt//tæksreɪt/

میزان مالیات، در صد مالیات، نرخ مالیات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the percentage of income, property value, or the like that is to be paid as tax.

جمله های نمونه

1. Property values are negatively correlated to the tax rate.
[ترجمه گوگل]ارزش املاک با نرخ مالیات همبستگی منفی دارد
[ترجمه ترگمان]ارزش دارایی به طور منفی با نرخ مالیات ارتباط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The lower tax rate is particularly advantageous to poorer families.
[ترجمه گوگل]نرخ مالیات پایین تر به ویژه برای خانواده های فقیرتر مفید است
[ترجمه ترگمان]نرخ مالیات پایین به ویژه برای خانواده های فقیرتر مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What marginal tax rate applies to taxable income which falls between $ 000 and $ 20, 000?
[ترجمه گوگل]چه نرخ مالیاتی نهایی برای درآمد مشمول مالیات که بین 000 تا 20،000 دلار است اعمال می شود؟
[ترجمه ترگمان]چه نرخ مالیات حاشیه ای به درآمد مشمول مالیات اعمال می شود که بین ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ دلار قرار دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His authority is total and in effect the tax rate, the poundage, is a national tax, locally varied.
[ترجمه گوگل]اختیارات او کلی است و در واقع نرخ مالیات، پوند، یک مالیات ملی است که به صورت محلی متفاوت است
[ترجمه ترگمان]قدرت وی در مجموع و در نتیجه نرخ مالیات، the، یک مالیات ملی است که به صورت محلی متغیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This is because the explicit tax rate and the means-tested benefit withdrawal rate exceeds unity.
[ترجمه گوگل]این به این دلیل است که نرخ مالیات صریح و نرخ برداشت سود تست شده از واحد فراتر می رود
[ترجمه ترگمان]این به این دلیل است که نرخ مالیات صریح و میانگین کاهش سود آزمایش شده بیشتر از اتحاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An increase in the top corporate income tax rate to 3percent from the current 34 percent.
[ترجمه گوگل]افزایش نرخ بالای مالیات بر درآمد شرکت ها از 34 درصد فعلی به 3 درصد
[ترجمه ترگمان]افزایش نرخ مالیات بر درآمد شرکت به ۳ درصد از ۳۴ درصد فعلی افزایش داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The average tax rate is the total tax paid divided by total taxable income.
[ترجمه گوگل]نرخ متوسط ​​مالیات، کل مالیات پرداختی تقسیم بر درآمد مشمول مالیات است
[ترجمه ترگمان]متوسط نرخ مالیات، مالیات کل تقسیم بر درآمد مشمول مالیات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The higher the tax rate the more incentive there is to give to charity.
[ترجمه گوگل]هر چه نرخ مالیات بالاتر باشد، انگیزه بیشتری برای کمک به امور خیریه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]هر چه نرخ مالیات بیشتر باشد، انگیزه بیشتری برای صدقه دادن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Or you can raise the overall tax rate.
[ترجمه گوگل]یا می توانید نرخ کلی مالیات را افزایش دهید
[ترجمه ترگمان]یا می توانید نرخ کلی مالیات را افزایش دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. By definition, a tax whose average tax rate rises as income Increases is called progressive tax.
[ترجمه گوگل]طبق تعریف، مالیاتی که میانگین نرخ مالیات آن با افزایش درآمد افزایش می یابد، مالیات تصاعدی نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]با تعریف، مالیاتی که نرخ مالیات متوسط آن ها افزایش می یابد، مالیات پیشرو نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The average tax rate now rises sharply with income.
[ترجمه گوگل]میانگین نرخ مالیات اکنون با درآمد به شدت افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]نرخ متوسط مالیات در حال حاضر به شدت با درآمد افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At the same time the general corporate tax rate was cut from 46 to its present 34 percent.
[ترجمه گوگل]در همان زمان نرخ عمومی مالیات شرکت ها از 46 به 34 درصد کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]در همان زمان، نرخ کلی مالیات شرکتی از ۴۶ به ۳۴ درصد کنونی کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The effects of interest rates and the tax rate on investment incentives have been extensively studied.
[ترجمه گوگل]اثرات نرخ بهره و نرخ مالیات بر انگیزه های سرمایه گذاری به طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]اثرات نرخ بهره و نرخ مالیات بر انگیزه های سرمایه گذاری به شدت مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A 100% tax rate is assumed to discourage all output, except that for subsistence, again yielding zero tax revenue.
[ترجمه گوگل]فرض بر این است که نرخ مالیاتی 100 درصدی از همه تولیدات جلوگیری می کند، به جز اینکه برای امرار معاش، باز هم درآمد مالیاتی صفر را به همراه دارد
[ترجمه ترگمان]یک نرخ ۱۰۰ % مالیات فرض می شود که همه خروجی را دلسرد می کند، به جز این که برای معیشت، باز هم درآمد مالیاتی صفر را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That would push the top federal tax rate for these under-$ 60, 000 earners to 40 % or more.
[ترجمه گوگل]این باعث می شود بالاترین نرخ مالیات فدرال برای این افراد زیر 60000 دلار به 40 درصد یا بیشتر برسد
[ترجمه ترگمان]این امر نرخ بالای مالیاتی فدرال را برای این افراد زیر ۶۰، ۰۰۰ earners تا ۴۰ % یا بیشتر فشار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[نساجی] نرخ مالیات
[ریاضیات] نرخ مالیاتی

انگلیسی به انگلیسی

• percentage of tax imposed on income

پیشنهاد کاربران

بپرس