کسی را به کاری مُکَلف کردن .
To assign one the responsibility of completing some task. Often used in passive constructions.
The boss tasked me with scanning all the documents so that we have a digital copy of each one.
... [مشاهده متن کامل]
The committee was tasked with determining whether there was any criminal negligence involved.
... [مشاهده متن کامل]
وظیفه چیزی را بعهده داشتن.
Are tasked with
یعنی وظیفه این کار بعهده شون گذاشته میشه
یعنی وظیفه این کار بعهده شون گذاشته میشه
وظیفه ی کاری را برگردن گرفتن، عهده دار کاری بودن، وظیفه ی چیزی را بر عهده داشتن/گرفتن