tarry

/ˈteri//ˈtɑːri/

معنی: درنگ، قیراندود، قیری، تاخیر کردن، درنگ کردن
معانی دیگر: وابسته به یا همانند قیر، قیرگون، قیرمانند، قیرسان، تاخیر داشتن، دیر کردن، پلکیدن، (به طور موقت) اقامت کردن، (در محلی) ماندن، توقف کردن، صبر کردن، انتظار کشیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tarries, tarrying, tarried
مشتقات: tarrier (n.)
(1) تعریف: to delay or postpone starting or acting; linger.
مترادف: delay, linger, loiter, pause, procrastinate
متضاد: hurry
مشابه: dawdle, defer, dilly-dally, hesitate, lag, shilly-shally, stall

- If you tarry much longer, you won't finish in time.
[ترجمه گوگل] اگر خیلی بیشتر معطل شوید، به موقع تمام نمی کنید
[ترجمه ترگمان] اگر مدت بیشتری معطل شدید، وقت را به پایان نخواهید رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to stay or remain for a while, esp. longer than intended.
مترادف: linger
مشابه: abide, bide, dawdle, hang around, loiter, pause, remain, stay

- I'd love to have a cup of coffee, but I'd better not tarry or I'll miss my bus.
[ترجمه گوگل] من دوست دارم یک فنجان قهوه بخورم، اما بهتر است معطل نکنم وگرنه اتوبوسم را از دست خواهم داد
[ترجمه ترگمان] خیلی دوست دارم یک فنجان قهوه بخورم، اما بهتر است درنگ نکنم وگرنه دلم برای اتوبوس تنگ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: tarrier, tarriest
مشتقات: tarriness (n.)
(1) تعریف: of or resembling tar.

(2) تعریف: smeared with tar.

جمله های نمونه

1. don't tarry or the train will leave
تاخیر نکن والا ترن خواهد رفت.

2. we did not tarry long before the gate was opened
پیش از باز شدن دروازه زیاد انتظار نکشیدیم.

3. we had no reason to tarry in yazd
دلیلی نداشت که در یزد توقف کنیم.

4. Tarry awhile at this charming country inn.
[ترجمه گوگل]مدتی در این مسافرخانه زیبای کشور اقامت کنید
[ترجمه ترگمان]مدتی در این مسافرخانه فریبنده کوچک درنگ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He'll tarry in the town for a few days.
[ترجمه گوگل]او چند روز در شهر خواهد ماند
[ترجمه ترگمان]چند روزی در شهر می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The tourists will tarry at an inn.
[ترجمه گوگل]گردشگران در مسافرخانه ای اقامت خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]The در مسافرخانه اقامت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. tarry stones from the garage roof.
[ترجمه گوگل]سنگ های قیری از سقف گاراژ
[ترجمه ترگمان]سنگ های قدیمی از سقف گاراژ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They chase and frolic, tarry, turn loops; they make croaks, high cries, and rattling sounds.
[ترجمه گوگل]آنها تعقیب می کنند و شادی می کنند، درنگ می کنند، حلقه می زنند آنها غرغر، فریاد بلند، و صداهای تق تق می دهند
[ترجمه ترگمان]سر و کول هم با صدای گرفته و بلند، در حالی که با صدای گرفته و فریادهای بلند خر خر می کنند، با صدای گرفته و خر خر خر خر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Why then does the blessing so often tarry?
[ترجمه گوگل]پس چرا این برکت اغلب به تأخیر می افتد؟
[ترجمه ترگمان]پس چرا این موهبت است که غالبا در آن درنگ می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Do not tarry on the way.
[ترجمه گوگل]در راه معطل نشوید
[ترجمه ترگمان]تو راه معطل نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Would ye tarry for them till they were grown?
[ترجمه گوگل]آیا برای آنها درنگ می‌کنید تا بزرگ شوند؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما آن قدر درنگ می کنید تا بزرگ شوند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Tarry stones from the garage roof.
[ترجمه گوگل]سنگ های قیری از سقف گاراژ
[ترجمه ترگمان]سنگ های گاراژ را معطل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Then said Joab, I may not tarry thus with thee.
[ترجمه گوگل]آنگاه یوآب گفت: «من نمی‌توانم در این‌گونه با تو درنگ کنم
[ترجمه ترگمان]سپس گفت: پس من ممکن است در این خصوص با تو درنگ نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Why do you tarry so long?
[ترجمه گوگل]چرا اینقدر معطل می کنی؟
[ترجمه ترگمان]چرا این قدر طولش می دهی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درنگ (اسم)
pause, halt, hesitance, hesitancy, hesitation, haw, tarry, tarriance

قیراندود (صفت)
tarry, pitchy

قیری (صفت)
tarry

تاخیر کردن (فعل)
postpone, lag, linger, blench, delay, dally, defer, put off, retard, put over, tarry, stick around, loiter

درنگ کردن (فعل)
let, hesitate, linger, demur, tarry, stick around, loiter

انگلیسی به انگلیسی

• stay, sojourn, delay
stay, sojourn, delay, linger, wait
full of tar
if you tarry somewhere, you stay there longer than you meant to and delay leaving; an old-fashioned use.
something that is tarry is covered with tar or marked with tar.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To delay or be late in doing something ⏳
🔍 مترادف: Delay
✅ مثال: They were told not to tarry, as the bus was leaving soon.
To tarry means to delay or wait for a period of time. It can also refer to staying in a place longer than necessary or expected.
تأخیر یا معطل کردن برای مدتی.
همچنین می تواند به ماندن در مکانی بیش از حد لازم یا مورد انتظار اشاره داشته باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
“I can’t tarry any longer; I have to catch my train. ”
In a discussion about punctuality, someone might mention, “Don’t tarry; be on time. ”
A friend might ask, “Can I tarry at your house until my car is fixed?”

لفت دادن

بپرس