tardy

/ˈtɑːrdi//ˈtɑːdi/

معنی: دیر، کند، تنبل، کندرو، دارای تاخیر
معانی دیگر: دیرآیند، کم سرعت، آهسته، آهسته رو، بطی، دیر اینده، سست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: tardier, tardiest
مشتقات: tardily (adv.), tardiness (n.)
(1) تعریف: late or delayed.
مترادف: belated, deferred, delayed, late, postponed
متضاد: prompt, punctual, quick
مشابه: overdue

(2) تعریف: slow or reluctant to move or act; sluggish.
مترادف: dilatory, lazy, poky, procrastinating, slack, slow, sluggish, torpid
متضاد: prompt
مشابه: languid, slothful

جمله های نمونه

1. a student who is tardy for class
شاگردی که دیر به کلاس می رود

2. Too swift arrives as tardy as too slow.
[ترجمه گوگل]خیلی سریع به همان اندازه دیر می رسد که خیلی کند
[ترجمه ترگمان]خیلی سریع به نظر می رسد که دیر شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Two of the pupiles were tardy this morning.
[ترجمه Figure] دو نفر از شاگردها صبح تاخیر داشتند.
|
[ترجمه گوگل]دو تا از مردمک ها امروز صبح تاخیر داشتند
[ترجمه ترگمان]دوتا از the امروز صبح دیر کرده بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The boss is unsatisfied with the tardy tempo.
[ترجمه گوگل]رئیس از سرعت تاخیر ناراضی است
[ترجمه ترگمان]رئیس ناراضی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do please forgive this tardy reply.
[ترجمه گوگل]لطفا این پاسخ دیرهنگام را ببخشید
[ترجمه ترگمان]لطفا این جواب را ببخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's impolite to make a tardy appearance.
[ترجمه گوگل]این بی ادبی است که دیر ظاهر شوید
[ترجمه ترگمان]بی ادبی است که سر و کله اش پیدا بشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The law is often tardy in reacting to changing attitudes.
[ترجمه گوگل]قانون اغلب در واکنش به تغییر نگرش ها تاخیر دارد
[ترجمه ترگمان]این قانون اغلب در واکنش به تغییر نگرش ها در حال تاخیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Rosemary was frequently absent or tardy and alternated between verbally abusing her teachers and flat-out ignoring them.
[ترجمه گوگل]رزماری غالباً غیبت یا تأخیر داشت و به تناوب به معلمانش توهین می کرد و آنها را نادیده می گرفت
[ترجمه ترگمان]رز ماری مرتبا غیبت می کرد یا تاخیر می کرد و در عوض به طور کلامی از معلمان خود سو استفاده می کرد و آن ها را نادیده می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tardy battle for Richmond yet lingered. Public confidence and public courage rose each day of the delay.
[ترجمه گوگل]نبرد دیرهنگام برای ریچموند هنوز ادامه دارد اعتماد عمومی و شجاعت عمومی هر روز تاخیر افزایش می یافت
[ترجمه ترگمان]نبرد tardy ریچموند هنوز ادامه داشت در هر روز تاخیر اعتماد عمومی و شجاعت مردم افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We apologize for our tardy response to your letter.
[ترجمه گوگل]از دیر پاسخگویی به نامه شما پوزش می طلبیم
[ترجمه ترگمان]ما به خاطر جواب tardy به نامه شما عذرخواهی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This makes the car feel tardy in quick manoeuvres and exacerbates the variable-ratio's less-than-linear response through fast sweepers.
[ترجمه گوگل]این باعث می شود خودرو در مانورهای سریع احساس تاخیر کند و واکنش کمتر از خطی نسبت متغیر را از طریق جاروهای سریع تشدید می کند
[ترجمه ترگمان]این باعث می شود که ماشین احساس کند که در مانورهای سریع تاخیر دارد و واکنش کم تر - نسبت عرض متغیر را از طریق sweepers سریع تشدید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's an excrescence, a monstrosity, some tardy addition to the agenda.
[ترجمه گوگل]این یک غوغا، یک هیولا، و مقداری تاخیر در دستور کار است
[ترجمه ترگمان]این یک excrescence، یک عجیب الخلقه، و چند ثانیه تاخیر در دستور کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The tardy appearance of the tapes provided the opportunity for Sen.
[ترجمه گوگل]ظاهر دیرهنگام نوارها این فرصت را برای سن فراهم کرد
[ترجمه ترگمان]حضور tardy نوار فرصتی را برای سناتور فراهم آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was never tardy or absent the whole semester.
[ترجمه گوگل]او هرگز در تمام ترم تاخیر نداشت و غیبت نکرد
[ترجمه ترگمان] اون هرگز دیر نکرده بود یا کل ترم رو غایب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Or if the tardy wife would just serve dinner on time, her husband would cease bloodying her nose.
[ترجمه گوگل]یا اگر زن دیررس فقط شام را سر وقت سرو می کرد، شوهرش از خون ریزی بینی او دست می کشید
[ترجمه ترگمان]یا اگر همسر tardy سر وقت شام بخورد، شوهرش او را در دماغ خود فرو می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیر (صفت)
ancient, long, late, tardy

کند (صفت)
late, tardy, heavy, slack, dull, slow, lagging, blate, sluggish, blunt, lazy, loggy, logy, dilatory, unapt, unready, leaden, low-speed, snail-paced

تنبل (صفت)
tardy, slow, idle, slouchy, sluggish, bone-idle, lazy, indolent, slothful, do-nothing, inactive, slothy, soporiferous

کندرو (صفت)
tardy, lazy, tardigrade, slow-footed

دارای تاخیر (صفت)
tardy

انگلیسی به انگلیسی

• late; slow, sluggish
something that is tardy happens or is done later than it should or than it was expected to; a literary word.
something that is tardy moves or happens slowly; a literary word.

پیشنهاد کاربران

He was a late comer, a tardy spirit
مردی بود دیرآمده، تأخیرکرده
( "پرتره هنرمند در جوانی"، اثر جیمز جویس، ترجمه منوچهر بدیعی )
( صفت ) دیر، دارای تاخیر
این کلمه خیلی محاوره ای نیس و بیشتر ادبیه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : tardiness
✅️ صفت ( adjective ) : tardy
✅️ قید ( adverb ) : tardily
دارای تاخیر

بپرس