tar

/ˈtɑːr//tɑː/

معنی: قیر، قیر مالیدن به، قیر زدن، ازردن
معانی دیگر: (در لوله و حقه ی چپق و پیپ و غیره) جرم، (لوله و حقه ی وافور) سوخته، (لوله ی بخاری) دوده (به ویژه اگر چسبان باشد والا soot بیشتر کاربرد دارد)، قیرمالی کردن، با قیر پوشاندن، قیراندود کردن، قطران، قیر مانند، قیرگون، قیری، قطرانی، قیرپوش، قیرخورده، (عامیانه) ملوان، ناوی، vt :برانگیخته، خشمگین کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: beat the tar out of
(1) تعریف: a dark, oily, sticky, heavy substance obtained by the destructive distillation of wood, coal, or peat, and used in protective coatings and sealants, as on roads and roofs.
مشابه: pitch

(2) تعریف: something resembling this substance, as one of the waste products of tobacco smoke.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tars, tarring, tarred
عبارات: tar and feather, tarred with the same brush
• : تعریف: to apply tar to; smear or coat with tar.
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a sailor.
مشابه: mariner

جمله های نمونه

1. tar is one of the byproducts of petroleum
قیر یکی از فراورده های جنبی نفت است.

2. tar is used to laminate sheets of brown paper
برای چند لا کردن کاغذ قهوه ای از قیر استفاده می شود.

3. tar serves as a binder in asphalt
در اسفالت،قیرکار همبند را می کند.

4. tar the base of the walls thoroughly
پایه ی دیوارها را خوب قیر اندود کن.

5. tar and feather
(روش شکنجه و اعدام در گذشته) قیرمالی کردن بدن برهنه و پرچسباندن به آن

6. tough tar
قیر غلیظ

7. some tobaccos have a lot of tar and nicotine
میزان جرم و نیکوتین برخی توتون ها زیاد است.

8. We use tar to make roads.
[ترجمه گوگل]برای ساخت جاده از قیر استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان]از قیر برای ساختن راه ها استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boxer knocked the tar out of his opponent.
[ترجمه گوگل]بوکسور تار را از حریفش زد
[ترجمه ترگمان]مشت زن قیر را به طرف حریف پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Did the tar settle on the road?
[ترجمه گوگل]آیا قیر در جاده نشست؟
[ترجمه ترگمان]قیر روی جاده آسفالت شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Janice smelt of piety and coal tar soap.
[ترجمه گوگل]جانیس بوی تقوا و صابون قطران زغال سنگ را می داد
[ترجمه ترگمان]Janice بوی تقوا و صابون قطران ذغال سنگ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His facial scars radiating ridges pigmented with tar or carbon pictured some many-legged mutant spider.
[ترجمه گوگل]اسکارهای صورت او که برجستگی های رنگدانه شده با قیر یا کربن تابش می کرد، عنکبوت جهش یافته چند پا را به تصویر می کشید
[ترجمه ترگمان]زخم های صورت او از ridges که از قیر اندود شده بودند با قیر یا carbon تصور می کردند که یک عنکبوت mutant چند پا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Well, when he grabbed the tar baby, he got stuck.
[ترجمه گوگل]خوب وقتی بچه قیر را گرفت گیر کرد
[ترجمه ترگمان]، خب، وقتی بچه tar رو گرفت گیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The amount of tar in cigarettes is also important but less so than the number smoked or duration of smoking.
[ترجمه گوگل]مقدار قطران در سیگار نیز مهم است اما کمتر از تعداد دود شده یا مدت زمان کشیدن سیگار است
[ترجمه ترگمان]مقدار قطران در سیگار هم مهم است اما کم تر از سیگار کشیدن یا مدت زمان سیگار کشیدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. That road is coated with tar - the same substance found, to a greater or lesser degree, in cigarettes.
[ترجمه گوگل]آن جاده با قیر پوشیده شده است - همان ماده ای که کم و بیش در سیگار یافت می شود
[ترجمه ترگمان]این جاده با قیر پوشانده شده است - همان ماده ای که یافت می شود، تا درجه پایین تر یا کم تر، در سیگار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قیر (اسم)
pitch, tar

قیر مالیدن به (فعل)
tar

قیر زدن (فعل)
tar

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

تخصصی

[شیمی] قیر، قطران
[عمران و معماری] قطران - قیر - قیرگونی - قیراندود
[مهندسی گاز] قطران، قیر، قیرزدن
[نساجی] قطران - قیر
[نفت] قطران
[پلیمر] قطران، قیر

انگلیسی به انگلیسی

• dark thick substance obtained from wood and other organic substances (used in protective coatings and sealants); sailor (informal)
smear or cover with tar, cover with asphalt, cover with pitch

پیشنهاد کاربران

. . . To tar someone's reputation for years or even
In a figurative sense, tar can also mean to criticize or denigrate someone or something unfairly or unjustly.
در معنای مجازی، به معنای انتقادکردن یا تحقیر کسی یا چیزی به طور غیر منصفانه یا ناعادلانه.
...
[مشاهده متن کامل]

The politician was tarred by the media for his controversial remarks.
Kissinger was never tarred with the crimes of Watergate, but his obsession with Ellsberg contributed to the worst aspects of Watergate.

منابع• https://www.merriam-webster.com/dictionary/tar
tar ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: قطران
تعریف: مایع غلیظ سیاه‏ یا قهوه‏ای تیره که از تقطیر تخریبی چوب یا زغال‏سنگ حاصل می‏شود
قطران یا تار به موادی گفته می شود که معمولاً صمغ مانند، قهوه ای یا سیاه و چسبناک هستند و ترکیب های آلی حاصل از مواد مختلفی مانند زغال سنگ ( قطران زغال سنگ ) ، چوب ( قطران چوب ) ، نفت خام یا تورب هستند. برخی درختان مانند صنوبر، عرعر، و امثال آن می چکد. ( لغت نامه ی دهخدا )
...
[مشاهده متن کامل]

قیر معادل pitch است و با قطران متفاوت است

قییییییر
noun
[count, noncount]
1 : a very thick, black, sticky liquid made from coal that becomes hard when it cools and that is used especially for road surfaces — see also coal tar
2 : a sticky substance that is formed by burning tobacco
low - tar cigarettes
قیر ( ماده ای که از سوختن تنباکو بدست میاد )

تار ( قطران ) ترکیبی صمغ مانند، قهوه ای و چسبناک است و از صدها ماده شیمیایی مختلف ( هیدروکربنهای پلی آرو ماتیک، آمین های آروماتیک و ترکیبات غیر ارگانیک ) که بسیاری از آنها سمی، سرطانزا و جهش زا میباشند، تشکیل یافته است.
ماده شیمیایی حاصل از سوختن توتون
به غلط جلوه دادن.
نوعی ساز

بپرس