فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: taps, tapping, tapped
حالات: taps, tapping, tapped
• (1) تعریف: to strike or cause to strike lightly, and often several times.
• مترادف: pat, patter
• مشابه: drum, hammer, hit, knock, peck, rap, strike
• مترادف: pat, patter
• مشابه: drum, hammer, hit, knock, peck, rap, strike
- She tapped the desk with her pencil.
[ترجمه *_*] او با مدادش به میز ضربه زد.|
[ترجمه گوگل] با مدادش روی میز ضربه زد[ترجمه ترگمان] با مداد به میز ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I tapped him on the arm to wake him up.
[ترجمه *_*] به آرنجش ضربه زدمتا او را بیدار کنم|
[ترجمه شان] برای بیدار کردنش ، به بازوی او ضربه زدم.|
[ترجمه گوگل] ضربه ای به بازوش زدم تا بیدارش کنم[ترجمه ترگمان] به بازویش ضربه زدم تا بیدارش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to put into or remove from a position, attachment, or the like by tapping.
• مترادف: beat, hit, knock
• مشابه: drive, pat, strike
• مترادف: beat, hit, knock
• مشابه: drive, pat, strike
- The shoemaker tapped a cleat on the shoe.
[ترجمه گوگل] کفاش گیره ای به کفش زد
[ترجمه ترگمان] کفاش کفش به پا کوفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کفاش کفش به پا کوفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to strike a surface lightly once or several times.
• مترادف: drum, patter, peck
• مشابه: hammer, knock, pat, rap, strike
• مترادف: drum, patter, peck
• مشابه: hammer, knock, pat, rap, strike
- She tapped on the door before entering.
[ترجمه گوگل] قبل از ورود به در زد
[ترجمه ترگمان] قبل از ورود به در ضربه ای به در زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قبل از ورود به در ضربه ای به در زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: tapper (n.)
مشتقات: tapper (n.)
• (1) تعریف: one or more light blows or raps.
• مترادف: pat, peck, rap
• مشابه: beat, blow, chuck, hit, knock, rat-a-tat, strike, stroke
• مترادف: pat, peck, rap
• مشابه: beat, blow, chuck, hit, knock, rat-a-tat, strike, stroke
- He gave the dog a little tap on the head.
[ترجمه M.ap] او سر سگ را با دست نوازش کرد ( به آرامی به روی سر سگ زد )|
[ترجمه گوگل] کمی به سر سگ زد[ترجمه ترگمان] به سگ شیر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the noise made by such a rap.
• مترادف: patter, rap
• مشابه: drumbeat, knock, rat-a-tat, stroke
• مترادف: patter, rap
• مشابه: drumbeat, knock, rat-a-tat, stroke
- I heard a tap on the door.
[ترجمه گوگل] صدای ضربه ای به در شنیدم
[ترجمه ترگمان] صدای ضربه زدن به در را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدای ضربه زدن به در را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a thin layer of leather or other material added to the heel or sole of a worn shoe.
• مترادف: resole
• مشابه: cleat, sole
• مترادف: resole
• مشابه: cleat, sole
• (4) تعریف: a metal cleat fastened to the toe or heel of a shoe to protect against wear, or to enable a tap dancer to make sharp clicking noises.
• مشابه: cleat
• مشابه: cleat
اسم ( noun )
عبارات: on tap
عبارات: on tap
• (1) تعریف: a device to control the flow of liquid or gas from a pipe or container, or a plug to prevent such a flow; spigot; faucet.
• مترادف: bung, cock, faucet, petcock, plug, spigot, spile, stopcock, stopper, valve
• مشابه: cork, peg
• مترادف: bung, cock, faucet, petcock, plug, spigot, spile, stopcock, stopper, valve
• مشابه: cork, peg
- Water flows through when the tap is open.
[ترجمه گوگل] هنگامی که شیر آب باز است، آب از آن عبور می کند
[ترجمه ترگمان] وقتی که شیر باز می شود، آب جاری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی که شیر باز می شود، آب جاری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an act or instance of, or a device for, wiretapping.
• مترادف: bug, wire, wiretap, wiretapping, wiring
• مترادف: bug, wire, wiretap, wiretapping, wiring
- The investigators placed a tap on the suspect's telephone.
[ترجمه اصغر عابدی] بازرسان روی تلفن مظنون شنود گذاشتند|
[ترجمه گوگل] بازرسان روی تلفن مظنون ضربه زدند[ترجمه ترگمان] بازرسان یک ضربه به تلفن مظنون وارد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the surgical drawing of bodily fluid, as from the spine.
• مترادف: aspirating, bloodletting, phlebotomy
• مشابه: cupping, draining, leeching
• مترادف: aspirating, bloodletting, phlebotomy
• مشابه: cupping, draining, leeching
- a spinal tap
• (4) تعریف: a tool for cutting a screw thread inside a cylindrical opening.
• مشابه: bore
• مشابه: bore
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: taps, tapping, tapped
مشتقات: tapper (n.)
حالات: taps, tapping, tapped
مشتقات: tapper (n.)
• (1) تعریف: to put a spigot or hole in (a container) in order to draw off liquid or gas.
• مشابه: open, uncork, unplug
• مشابه: open, uncork, unplug
- The surgeon tapped the patient's chest with a hollow needle in order to remove the fluid.
[ترجمه گوگل] جراح با یک سوزن توخالی به سینه بیمار ضربه زد تا مایع را خارج کند
[ترجمه ترگمان] جراح با سوزنی گودی به سینه بیمار ضربه زد تا مایع را از بدنش خارج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جراح با سوزنی گودی به سینه بیمار ضربه زد تا مایع را از بدنش خارج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to draw off (liquid, gas, electricity, or the like), or draw off from (a main pipe, wire, or the like).
• مترادف: bleed, drain, draw
• مشابه: aspirate, extract, pipette, sap, siphon
• مترادف: bleed, drain, draw
• مشابه: aspirate, extract, pipette, sap, siphon
- We tapped sap from the tree.
[ترجمه گوگل] از شیره درخت زدیم
[ترجمه ترگمان] ما از درخت شیره خوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما از درخت شیره خوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We tapped the tree.
• (3) تعریف: to draw upon (some resource or a supply of funds).
• مترادف: draw on
• مشابه: employ, exploit, milk, mine, utilize
• مترادف: draw on
• مشابه: employ, exploit, milk, mine, utilize
- She tapped her savings to buy an expensive gift.
[ترجمه گوگل] او از پس انداز خود برای خرید یک هدیه گران قیمت استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] اون به پس انداز اون ضربه زد تا یه هدیه گرون بخره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون به پس انداز اون ضربه زد تا یه هدیه گرون بخره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to connect wires secretly to (a telephone line) for the purpose of eavesdropping; wiretap.
• مترادف: wire, wiretap
• مترادف: wire, wiretap
- His phone line was tapped by the police.
[ترجمه گوگل] خط تلفن او توسط پلیس شنود شد
[ترجمه ترگمان] خط تلفنش توسط پلیس تماس گرفته شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خط تلفنش توسط پلیس تماس گرفته شده بو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to cut screw threads in (an object or opening).
• مشابه: bore
• مشابه: bore