tangibly

جمله های نمونه

1. Laura was almost tangibly aware of his hard grey eyes focused on her.
[ترجمه گوگل]لورا تقریباً به طور ملموس از چشمان خاکستری سختش که روی او متمرکز شده بود آگاه بود
[ترجمه ترگمان]لو را تقریبا آگاه بود که چشمان خاکستری اش به او دوخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This tangibly demonstrated that the world situation could be improved.
[ترجمه گوگل]این به طور ملموس نشان داد که وضعیت جهان می تواند بهبود یابد
[ترجمه ترگمان]این به طور محسوسی نشان داد که وضعیت جهان می تواند بهبود یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. More tangibly, neither group of lawyers understood how the procurement function could "add value" to the law firm selection process.
[ترجمه گوگل]به‌طور ملموس‌تر، هیچ یک از گروه‌های وکلا نمی‌دانستند که چگونه عملکرد تدارکات می‌تواند به فرآیند انتخاب شرکت حقوقی «ارزش بیافزاید»
[ترجمه ترگمان]به طور ملموس تر، هیچ یک از وکلا نمی دانستند که چگونه عملکرد تدارکاتی می تواند \"ارزش\" را به فرآیند انتخاب شرکت قانون اضافه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The odour brought her vividly, almost tangibly before him.
[ترجمه گوگل]بو او را به وضوح و تقریباً ملموس پیش او آورد
[ترجمه ترگمان]بوی عطر او را به روشنی به یاد آورد، تقریبا در برابرش قد علم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's often hard to tangibly state what your goals are, especially if you're young and single.
[ترجمه گوگل]اغلب دشوار است که به طور ملموس اهداف خود را بیان کنید، به خصوص اگر جوان و مجرد هستید
[ترجمه ترگمان]به طور محسوسی حل کردن اهداف تان مشکل است، به خصوص اگر شما جوان و مجرد هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The development of the economy has tangibly improved the lives of all people in Tibet.
[ترجمه گوگل]توسعه اقتصاد به طور ملموس زندگی همه مردم تبت را بهبود بخشیده است
[ترجمه ترگمان]توسعه اقتصاد، زندگی همه مردم تبت را به طور محسوسی بهبود بخشیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The odour brought her vividly, almost tangibly before him. The world of finance dwindled suddenly to a speck. And she was in the next room—twenty steps away.
[ترجمه گوگل]بو او را به وضوح و تقریباً ملموس پیش او آورد دنیای مالی به طور ناگهانی به یک ذره کاهش یافت و او در اتاق بعدی بود - بیست قدم دورتر
[ترجمه ترگمان]بوی عطر او را به روشنی به یاد آورد، تقریبا در برابرش قد علم کرده بود دنیا ناگهان به یک نقطه تبدیل شد و او در اتاق مجاور بود - بیست قدم دورتر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Suddenly the problem of future loomed tangibly for me.
[ترجمه گوگل]ناگهان مشکل آینده به طور ملموس برای من ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان مساله آینده به طور محسوسی برای من آشکار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hence, I cannot tangibly warrant incense an undeniable stimulant, but, I can, nevertheless, cite many semi-credible theories in support of incense's stimulatory power.
[ترجمه گوگل]از این رو، من نمی توانم به طور ملموس بخور دادن را یک محرک غیرقابل انکار تضمین کنم، اما، با این وجود، می توانم بسیاری از نظریه های نیمه معتبر را در حمایت از قدرت تحریک کننده بخور ذکر کنم
[ترجمه ترگمان]از این رو، من نمی توانم warrant را یک محرک غیرقابل انکار را به طور محسوسی طی کنم، اما، با این حال، می توانم بسیاری از نظریه های نیمه معتبر را در حمایت از قدرت stimulatory incense ذکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But it may not contribute tangibly to increasing team productivity or the measurable quality of software work products.
[ترجمه گوگل]اما ممکن است به طور محسوسی به افزایش بهره وری تیم یا کیفیت قابل اندازه گیری محصولات نرم افزاری کمک نکند
[ترجمه ترگمان]اما ممکن است به طور محسوسی به افزایش بهره وری تیم و یا کیفیت قابل اندازه گیری محصولات نرم افزاری کمک نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Emotion tangibly links from one person's heart into another.
[ترجمه گوگل]احساسات به طور ملموس از قلب یک فرد به دیگری پیوند می خورد
[ترجمه ترگمان]احساسات به طور محسوسی از قلب یک نفر به قلب دیگر پیوند دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A good health system improves people's lives tangibly every day.
[ترجمه گوگل]یک سیستم بهداشتی خوب هر روز زندگی مردم را به طور ملموس بهبود می بخشد
[ترجمه ترگمان]یک سیستم سلامت خوب هر روز زندگی مردم را به طور محسوسی بهبود می بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Virtue is tangibly rewarded.
[ترجمه گوگل]فضیلت به طور ملموس پاداش می گیرد
[ترجمه ترگمان]تقوا به طور ملموسی پاداش داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The process mentor (U), who knows the strategic potential of process improvement, but is denied visibility into the metrics that can tangibly demonstrate these improvements.
[ترجمه گوگل]مربی فرآیند (U)، که پتانسیل استراتژیک بهبود فرآیند را می‌داند، اما از مشاهده معیارهایی که می‌تواند این پیشرفت‌ها را به‌طور ملموس نشان دهد، محروم است
[ترجمه ترگمان]مربی فرآیند (U)، که پتانسیل استراتژیک بهبود فرآیند را می شناسد، اما قابلیت دید در معیارهایی را انکار می کند که می تواند این بهبودها را به طور محسوسی نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a tangible manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : tangibility / tangibleness
✅️ صفت ( adjective ) : tangible
✅️ قید ( adverb ) : tangibly
tangibly ( adv ) = به طور ملموس، به طور عینی، به طور قابل لمس، به طور مشهود، به طور حقیقی، به صورت واضح ، به شکلی عیان، به طور محسوس؛به طور مشخص
examples:
1 - The solution to this problem can be tangibly demonstrated.
...
[مشاهده متن کامل]

راه حل این مشکل را می توان به شکلی ملموس نشان داد.
2 - There's always been something tangibly desolate about the place.
همیشه چیزی به طرز محسوسی در این مکان وجود داشته است.
3 - She also hopes that winning might pay off more tangibly, with a job and money.
او همچنین امیدوار است که برنده شدن ممکن است با کار و پول به طور ملموس تری نتیجه دهد.
4 - Tension in the tower increased tangibly before the captain of the 747 confirmed that he had averted the disaster by no more than a few seconds.
تنش در برج، قبل از اینکه کاپیتان 747 تایید کرد که او بیش از چند ثانیه از فاجعه جلوگیری کرده است، به طرز محسوسی افزایش یافت.

بپرس