tangible

/ˈtændʒəbl̩//ˈtændʒəbl̩/

معنی: پر ماس پذیر، پر ماس پذیر، لمس کردنی، محسوس، قابل لمس
معانی دیگر: بسودنی، ملموس، لمس شدنی، مادی، جسیم، مشهود، تنمند، تن دار، تناور، تنور، عینی، مشخص، قابل ملاحظه، بارز، واقعی، باشگر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: capable of being touched or perceived by touch.
مترادف: corporeal, palpable, tactile
متضاد: immaterial, intangible
مشابه: concrete, material, objective, perceptible, phenomenal, physical, sensory, solid, substantial

- An apple is tangible whereas an idea is not.
[ترجمه گوگل] یک سیب ملموس است در حالی که یک ایده قابل لمس نیست
[ترجمه ترگمان] یک سیب ملموس است در حالی که یک ایده وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: factual or real.
مترادف: actual, concrete, factual, real, substantial, substantive
مشابه: material, objective, true

- The DNA test provided tangible proof of his guilt.
[ترجمه Liam's sunshine] آزمایش ژنتیک دلیلی قابل قبول برای مقصر دانستن او بود
|
[ترجمه گوگل] آزمایش دی‌ان‌ای مدرک ملموسی مبنی بر گناهکاری او ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] آزمایش دی ان ای دلیل محسوسی برای اثبات جرم او فراهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: capable of being comprehended or realized; clear and definite.
مترادف: clear-cut, concrete, definite, obvious, palpable, positive
متضاد: intangible
مشابه: apparent, clear, evident, manifest, sure

- That the drug relieves symptoms without causing side effects is a tangible advantage.
[ترجمه گوگل] اینکه دارو بدون ایجاد عوارض جانبی علائم را تسکین می دهد، یک مزیت ملموس است
[ترجمه ترگمان] این که این دارو نشانه هایی از عوارض جانبی را تسکین می دهد، یک مزیت محسوس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: capable of being assigned a monetary value.
مشابه: capital, material

- tangible assets
[ترجمه I_man_kh] دارایی های مشهود
|
[ترجمه گوگل] دارایی های مشهود
[ترجمه ترگمان] دارایی های ملموس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: tangibly (adv.), tangibility (n.), tangibleness (n.)
• : تعریف: (pl.) assets in a physical form, such as land; material assets.
مترادف: assets
مشابه: capital, holdings, investment, property, real estate

جمله های نمونه

1. tangible assets
دارایی های مشهود (تنمند)

2. an apple is tangible but justice is not
سیب قابل لمس است ولی عدالت قابل لمس نیست.

3. the change in her behavior was tangible
تغییر رفتار او بارز بود.

4. i have never been in a community where happiness was so tangible
هرگز در جامعه ای نبوده ام که شادی آن چنین محسوس باشد.

5. We need tangible evidence if we're going to take legal action.
[ترجمه گوگل]اگر می‌خواهیم اقدام قانونی کنیم، به شواهد ملموس نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]اگر بخواهیم اقدام قانونی کنیم، ما به مدارک ملموسی نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There should be some tangible evidence that the economy is starting to recover.
[ترجمه گوگل]باید شواهد ملموسی وجود داشته باشد که نشان دهد اقتصاد در حال شروع به بهبود است
[ترجمه ترگمان]باید شواهد ملموسی وجود داشته باشد که اقتصاد در حال بهبود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The policy has not yet brought any tangible benefits.
[ترجمه گوگل]این سیاست هنوز هیچ مزیت ملموسی به همراه نداشته است
[ترجمه ترگمان]این سیاست هنوز هیچ گونه مزایای محسوسی به دست نیاورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We cannot accept his findings without tangible evidence.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم یافته های او را بدون شواهد ملموس بپذیریم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم یافته های او را بدون مدرک قطعی بپذیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tension between them was almost tangible.
[ترجمه گوگل]تنش بین آنها تقریباً محسوس بود
[ترجمه ترگمان]تنش بین آن ها تقریبا ملموس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sculpture is a tangible art form.
[ترجمه گوگل]مجسمه سازی یک هنر ملموس است
[ترجمه ترگمان]مجسمه سازی یک شکل هنری ملموس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The silence of the countryside was almost tangible .
[ترجمه گوگل]سکوت روستا تقریبا ملموس بود
[ترجمه ترگمان]سکوت حومه شهر تقریبا ملموس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Other tangible benefits include an increase in salary and shorter working hours.
[ترجمه گوگل]از دیگر مزایای ملموس می توان به افزایش حقوق و ساعات کاری کمتر اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]دیگر منافع ملموس شامل افزایش حقوق و ساعات کاری کوتاه تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Victory brought glory as well as more tangible rewards.
[ترجمه گوگل]پیروزی باعث شکوه و همچنین پاداش های ملموس تر شد
[ترجمه ترگمان]پیروزی افتخار و پاداش tangible را به ارمغان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Investors bought into tangible assets and sought return from income.
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاران دارایی های مشهود را خریداری کردند و به دنبال بازگشت از درآمد بودند
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاران دارایی های ملموس خود را خریداری کرده و به دنبال بازگشت از درآمد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ideas are presented as tangible and corporeal in the form of hands-on exhibits.
[ترجمه گوگل]ایده ها به صورت ملموس و فیزیکی در قالب نمایشگاه های عملی ارائه می شوند
[ترجمه ترگمان]ایده ها به شکل of قابل لمس و قابل لمس ارائه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پر ماس پذیر (اسم)
tangible

پر ماس پذیر (صفت)
tangible, palpable

لمس کردنی (صفت)
tangible, tactile

محسوس (صفت)
appreciable, sensible, phenomenal, tangible, perceptible

قابل لمس (صفت)
tangible, palpable

تخصصی

[حقوق] عینی، ملموس
[ریاضیات] قابل دسترس

انگلیسی به انگلیسی

• something that can be touched or felt, something real or substantial; tangible property, something that has monetary value
capable of being felt or touched, real, substantial; having monetary value
something that is tangible can be easily seen, felt, or noticed; a formal word.

پیشنهاد کاربران

Obviously real because it can be seen, touched or otherwise observed
tangible ( adj ) ( t�ndʒəbl ) =that can be clearly seen to exist, e. g. We can't accept his findings without tangible evidence. tangibly ( adv )
tangible
مترادف
Tangible = perceptible = material
مادی / قابل لمس
عینی، ملموس،
Tangible evidences
۱. ملموس. لمس شدنی. ۲. مادی. عینی. واقعی۳. بارز. مشخص. آشکار. محسوس
مثال:
An apple is tangible but justice is not.
سیب ملموس {و عینی} است اما عدالت نه.
فیزیکی
adjective
1 : easily seen or recognized
tangible benefits/results
There is no tangible evidence to support her claim.
2 : able to be touched or felt
tangible objects
the company's tangible assets [=its buildings, equipment, etc. ]
...
[مشاهده متن کامل]

Their sense of relief was almost tangible.
— opposite intangible

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : tangibility / tangibleness
✅️ صفت ( adjective ) : tangible
✅️ قید ( adverb ) : tangibly
tangible ( adj ) = قابل لمس، ملموس، محسوس/بارز، واقعی، عیان، عینی، موثق، انضمامی، مجسم/مادی/روشن و واضح، حقیقی
مترادف است با کلمه : concrete ( adj )
tangible evidence/proof/signs = شواهد/مدرک/نشانه های عینی
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - Other tangible benefits include an increase in salary and shorter working hours.
از دیگر مزایای ملموس می توان به افزایش حقوق و ساعات کاری کمتر اشاره کرد.
2 - We need tangible evidence if we're going to take legal action.
ما اگر می خواهیم اقدام قانونی کنیم به شواهد عینی نیاز داریم.
3 - Drivers will see tangible improvements on major roadways.
رانندگان شاهد پیشرفت های عیان ( ملموس ) در جاده های اصلی خواهند بود.
4 - We can now see tangible evidence of economic renewal and growth.
اکنون می توانیم شواهد عینی از نوسازی و رشد اقتصادی ببینیم.
5 - Rewards can include financial payments, promotions, and other tangible benefits.
پاداش ها می تواند شامل پرداخت های مالی، تبلیغات و سایر مزایای مادی باشد.
6 - They hope the meeting will achieve tangible results.
آنها امیدوارند این نشست به نتایج مشخص برسد.

ملموس، واقعی
مثال the tangible aid > کمک های واقعی، کمک های ملموس
Refers to the physical, emotional or financial assistance provided or perceived to be provided to an individual.
مشخص ، قابل فهم
دست یافتنی
مادی
Tangible assets are things that you can touch and feel
دارایی های ملموس چیزهایی هستند که شما می توانید لمس کنید و دست بزنید
مهم و گویا
منقول
ملموس، قابل لمس
مشخص
You need to identify and then focus on tangible targets
تو باید بشناسی و تمرکز کنی بر روی اهداف مشخص
All in one 3d
قابل لمس ، محسوس، قابل دیدن
In English:
Can be seen
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس