tangential

/tænˈdʒent͡ʃl̩//tænˈdʒenʃl̩/

مماسی، هم سودی، ظلی، سایانی، کج رو، بیراهه گیر، سوی گرا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: tangentially (adv.)
(1) تعریف: of, similar to, or positioned or moving in the direction of a tangent.

(2) تعریف: barely connected to or touching a subject.

- The scheduling of lunch periods may be tangential to our discussion of gymnasium use, but there is an issue that needs to be considered.
[ترجمه فرزاد] برنامه ریزی برای زمانبندی ناهار ممکن است غیرمرتبط با بحث ما در مورد سالن های ورزشی باشد اما این نکته ای است که باید در نظر گرفته شود
|
[ترجمه گوگل] برنامه‌ریزی دوره‌های ناهار ممکن است با بحث ما در مورد استفاده از ورزشگاه مماس باشد، اما موضوعی وجود دارد که باید در نظر گرفته شود
[ترجمه ترگمان] برنامه ریزی دوره های نهار ممکن است با بحث ما در مورد استفاده از سالن ورزش، tangential باشد، اما مساله ای وجود دارد که باید در نظر گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: moving away from a subject when speaking, writing, or the like; digressing; diverging.

جمله های نمونه

1. tangential component
مولفه ی مماسی،همنه سایانی

2. Too much time was spent discussing tangential issues.
[ترجمه گوگل]زمان زیادی صرف بحث در مورد مسائل مماس شد
[ترجمه ترگمان]زمان زیادی صرف بحث درباره مسایل مماس می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The matter you raise is rather tangential to this discussion.
[ترجمه گوگل]موضوعی که شما مطرح می کنید تا حدودی با این بحث مماس است
[ترجمه ترگمان]موضوعی که شما افزایش می دهید نسبتا مماس با این بحث است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When this is augmented by oddly tangential keyboard sounds it's an enjoyable little maelstrom to be caught up in.
[ترجمه گوگل]هنگامی که این صدا توسط صداهای مماس عجیب صفحه کلید تقویت می شود، گرداب کوچک لذت بخشی است که گرفتار آن می شوید
[ترجمه ترگمان]این که با صفحه کلید tangential به طرز عجیبی تقویت می شود این یک گرداب کوچک لذت بخش است که قرار است در آن گیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These are male-dominated arenas; women have historically been tangential to them.
[ترجمه گوگل]اینها عرصه های مردانه هستند زنان در طول تاریخ با آنها مماس بوده اند
[ترجمه ترگمان]اینها حوزه های تحت تسلط مردان هستند؛ زنان از لحاظ تاریخی مماس با آن ها بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Helical line (port) is in upstream of tangential port, minimizes the deterioration came from outflow of helical line, and obtains the best support of tangential port airflow.
[ترجمه گوگل]خط هلیکال (بندر) در بالادست بندر مماسی قرار دارد، خرابی ناشی از خروج خط مارپیچ را به حداقل می رساند و بهترین پشتیبانی را از جریان هوای بندر مماسی به دست می آورد
[ترجمه ترگمان]خط Helical (دهانه)در بالادست درگاه مماسی گفته می شود، و خرابی ناشی از جریان تخلیه خط مارپیچ به حداقل می رسد و بهترین پشتیبانی از جریان هوا مماسی را بدست می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The tangential coefficient for non - sliding oblique collision is introduced.
[ترجمه گوگل]ضریب مماسی برای برخورد اریب غیر لغزشی معرفی شده است
[ترجمه ترگمان]ضریب مماسی برای برخورد non sliding معرفی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They thought the whole thing was a side-show, tangential to the real world of business.
[ترجمه گوگل]آنها فکر می کردند که همه چیز یک نمایش فرعی است که با دنیای واقعی تجارت مماس است
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کردند که همه چیز یک نمایش فرعی، مماس با دنیای واقعی کسب وکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The tangential velocity distribution in the annular region of a turbo air classifier was investigated by laser doppler velocimeter(LDV).
[ترجمه گوگل]توزیع سرعت مماسی در ناحیه حلقوی یک طبقه‌بندی کننده هوای توربو توسط سرعت سنج داپلر لیزری (LDV) مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]توزیع سرعت مماسی در منطقه حلقوی طبقه بندی کننده هوا توربو به وسیله velocimeter داپلر لیزری (LDV)مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The effects on flux of tangential flow rate, time, pressure and temperature were investigated.
[ترجمه گوگل]اثرات بر شار دبی مماسی، زمان، فشار و دما مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]اثرات روی شار نرخ جریان مماسی، زمان، فشار و دما مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Multiple, tangential fluoroscopic views should be obtained to avoid penetration of the articular cartilage.
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از نفوذ به غضروف مفصلی، باید نماهای فلوروسکوپی مماس چندگانه به دست آید
[ترجمه ترگمان]دیدگاه های چندگانه، چندگانه باید برای اجتناب از نفوذ غضروف articular به دست آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Radial and tangential liquid permeability of Masson pine timber were measured respectively.
[ترجمه گوگل]نفوذپذیری مایع شعاعی و مماسی چوب کاج ماسون به ترتیب اندازه گیری شد
[ترجمه ترگمان]Radial و تراوایی مایع مماسی به ترتیب اندازه گیری شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Through analyzing tangential strain of three areas, it found out that neutral layer of strain move entad, but the displacement is not equal in each radial section.
[ترجمه گوگل]با تجزیه و تحلیل کرنش مماسی سه ناحیه، مشخص شد که لایه خنثی کرنش به سمت جلو حرکت می کند، اما جابجایی در هر مقطع شعاعی برابر نیست
[ترجمه ترگمان]از طریق تحلیل کرنش مماسی سه ناحیه، مشخص شد که لایه خنثی در هر مقطع شعاعی حرکت می کند، اما جابجایی در هر بخش شعاعی برابر نمی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Lines which are everywhere tangential to the direction of flow of electric current are called streamlines.
[ترجمه گوگل]خطوطی که در همه جا مماس با جهت جریان الکتریکی هستند خطوط جریان نامیده می شوند
[ترجمه ترگمان]خطوط که در همه جا مماس با جهت جریان جریان الکتریکی هستند خطوط جریان نامیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[برق و الکترونیک] مماسی
[ریاضیات] مماسی

انگلیسی به انگلیسی

• touching at a single point (geometry); irrelevant, divergent
a remark, method, or so on that is tangential has only a slight or indirect connection with something else; a formal word.

پیشنهاد کاربران

ضمنی
نا محسوس
در ریاضی به معنی "مماسی" ( از tangent میاد به معنی مماس ) ؛ اگه اطلاعاتی tangential باشند، یعنی جانبی و حاشیه هستند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : tangent
✅️ صفت ( adjective ) : tangential
✅️ قید ( adverb ) : tangentially
ارتباط جزئی یا غیرمستقیم با چیز دیگری داشتن
حاشیه ای
موضوع غیر اصلی و حاشیه ای
مماس
غیرمستقیم؛ فرعی؛حاشیه ای

بپرس