talus

/ˈteɪləs//ˈteɪləs/

معنی: شیب، استخوان قاپ، توده سنگریزه در پای صخره
معانی دیگر: (کالبد شناسی)، شتالنگ، استخوان قوزک، سرازیری، (کوه) دامنه، رام شدنی، مچ پا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: tali
• : تعریف: the upper tarsal bone that joins the leg bones to form the ankle joint; anklebone.
اسم ( noun )
حالات: taluses
(1) تعریف: a slope.

(2) تعریف: an accumulation of broken rocks and debris at the base of a cliff.

جمله های نمونه

1. Behind a talus congenital triangular bone might not have existed which is possible free bone fragment of the fracture of astragalar tail.
[ترجمه گوگل]ممکن است پشت یک استخوان مثلثی مادرزادی تالوس وجود نداشته باشد که ممکن است قطعه استخوان آزاد شکستگی دم گون باشد
[ترجمه ترگمان]پشت یک استخوان مثلثی شکل بزرگ ممکن است وجود نداشته باشد که تکه ای استخوان آزاد از شکستگی دم astragalar باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In both supination and pronation injuries, if the talus rotates, it rotates laterally.
[ترجمه گوگل]در هر دو آسیب سوپیناسیون و پرونیشن، اگر تالوس بچرخد، به سمت جانبی می چرخد
[ترجمه ترگمان]در هر دو ناحیه supination و pronation، اگر the می چرخد، به طور افقی می چرخد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Then subluxate the talus and malleolus laterally to reach the joint surfaces.
[ترجمه گوگل]سپس تالوس و مالئول را سابلوکس کنید تا به سطوح مفصلی برسند
[ترجمه ترگمان]سپس talus و malleolus را به طور افقی برای رسیدن به سطوح مشترک باز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The sustentaculum talus is closely connected with the tendons and vessels running along medially.
[ترجمه گوگل]تالوس sustentaculum با تاندون ها و عروقی که در امتداد وسط قرار دارند ارتباط نزدیک دارد
[ترجمه ترگمان]The sustentaculum با the و کشتی هایی که در امتداد medially حرکت می کنند، ارتباط نزدیکی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To review the experience of the treatment of talus fractures with or without dislocations.
[ترجمه گوگل]مروری بر تجربه درمان شکستگی تالوس با یا بدون دررفتگی
[ترجمه ترگمان]برای بررسی تجربه درمان شکستگی های talus با یا بدون نابجایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. By the mathematical model, the movement of the talus segment is not necessary for the analysis.
[ترجمه گوگل]بر اساس مدل ریاضی، حرکت بخش تالوس برای تجزیه و تحلیل ضروری نیست
[ترجمه ترگمان]در مدل ریاضی، حرکت بخش talus برای تجزیه و تحلیل لازم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The talus slopes of Crowfoot Mountain sweep into Alberta, Canada's Bow Lake in Banff National Park.
[ترجمه گوگل]دامنه های تالوس کوه کروفوت به آلبرتا، دریاچه بو در کانادا در پارک ملی بنف می رود
[ترجمه ترگمان]دامنه های talus کوه Crowfoot در آلبرتا، دریاچه شکرگزاری کانادا در پارک ملی Banff قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The stability of the talus slope is important to its construction and operation.
[ترجمه گوگل]پایداری شیب تالوس برای ساخت و بهره برداری آن مهم است
[ترجمه ترگمان]پایداری شیب talus برای ساخت و عملیات آن مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The talus rests upon the upper surface of the calcareus.
[ترجمه گوگل]تالوس روی سطح بالایی آهک قرار دارد
[ترجمه ترگمان]The بر روی سطح بالایی of قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some scaling down was done, but this was legitimate based on Lucy's talus, said White.
[ترجمه گوگل]وایت گفت که کمی کوچک‌سازی انجام شد، اما این بر اساس تالوس لوسی مشروع بود
[ترجمه ترگمان]وایت گفت که این کار مقیاس بندی شده بود، اما این کار براساس talus لوسی قانونی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Objective To study clinic effects and application of ankle arthroscopic treatment of osteochondritis dissecans of talus.
[ترجمه گوگل]هدف مطالعه اثرات کلینیکی و کاربرد آرتروسکوپی مچ پا در استئوکندریت دیسکانس تالوس
[ترجمه ترگمان]هدف مطالعه اثرات کلینیک و کاربرد مچ پا، درمان osteochondritis dissecans از talus
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Considering adverse effect of rainfall on slope's stability, it analyses the change of safe coefficient after cohesive strength of talus slides reducing under the effect of pore water pressure.
[ترجمه گوگل]با توجه به اثر نامطلوب بارندگی بر پایداری شیب، تغییر ضریب ایمن را پس از کاهش استحکام چسبندگی لغزش‌های تالوس تحت تأثیر فشار آب منفذی تحلیل می‌کند
[ترجمه ترگمان]با در نظر گرفتن تاثیر نامطلوب بارش بر روی پایداری شیب، تغییر ضریب صحیح پس از مقاومت منسجم of در کاهش اثر فشار آب منفذی را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Summary : Fracture of the medial tubercle of posterior process of talus is a very rare injury.
[ترجمه گوگل]خلاصه: شکستگی توبرکل داخلی فرآیند خلفی تالوس یک آسیب بسیار نادر است
[ترجمه ترگمان]خلاصه: شکستگی of میانی فرآیند خلفی of یک آسیب بسیار نادر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Conclusion:Spiral CT and postprocessing technique can provide valuable information for the diagnosis and treatment of talus fracture, but the combined use of various software should be needed.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: CT اسپیرال و تکنیک پس پردازش می تواند اطلاعات ارزشمندی را برای تشخیص و درمان شکستگی تالوس ارائه دهد، اما استفاده ترکیبی از نرم افزارهای مختلف باید مورد نیاز باشد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: روش CT و postprocessing می تواند اطلاعات ارزشمندی برای تشخیص و درمان شکستگی talus فراهم کند، اما استفاده ترکیبی از نرم افزار مختلف باید مورد نیاز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Fusion surgery involves cementing the shin bone (tibia) – the thicker of the two bones in the lower leg – to the talus bone in the ankle.
[ترجمه گوگل]جراحی فیوژن شامل چسباندن استخوان ساق پا (درشت نی) - ضخیم تر از دو استخوان در قسمت تحتانی ساق پا - به استخوان تالوس در مچ پا است
[ترجمه ترگمان]جراحی Fusion شامل تحکیم استخوان ساق پا (درشت نی)نیز می شود این استخوان ضخیم تر از دو استخوان در قسمت پایین تا استخوان talus در مچ پا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شیب (اسم)
dip, inclination, incline, pendant, slant, slope, tilt, declivity, rake, gradient, glacis, talus, shelving

استخوان قاپ (اسم)
shacklebone, talus

توده سنگریزه در پای صخره (اسم)
talus

تخصصی

[عمران و معماری] واریزه - زمین ریزش
[زمین شناسی] تالوس، توده سنگریزه در پای صخره یا سراشیب، سنگریزه های شکسته شده از قطعات بزرگ سنگ دامنه سراشیب
[] دامنة سنگلاخی
[خاک شناسی] کوهرفت
[آب و خاک] مخروط واریزه ای

انگلیسی به انگلیسی

• sloping pile of rock fragments at the bottom of a cliff

پیشنهاد کاربران

قاپ نه قاب
برای قوزک پا اصطلاح ankle ودر برخی منابع Tarsus استفاده میشود ولی ربطی به Talus ندارد
استخوان قاب، جز استخوان های مفصل مچ پا یا تارس یا تارسوس بوده و در کنار استخوان پاشنه و در ارتباط با آن بعنوان قسمتی از بیومکانیک در حرکت مچ پا و پاشنه نقش انتقالی و اهرم داشته مانندبلبرینگ عمل میکند.
...
[مشاهده متن کامل]

ضمنا استخوان قاب گوسفند و گاو جز ابزارهای قدیمی بعنوان سرگرمی و نوعی بازی شرطبندی بوده و قاب بازی از بازی ها و سرگرمی های مردمان قدیم بوده است.

[پزشکی] استخوان قاپ ( قوزک پا )

بپرس