• : تعریف: to respond in a rude or impertinent manner. • مشابه: sass
- Students must not talk back to the teacher.
[ترجمه پانیذ] دانش اموزان نباید با معلم خود حاضر جوابی کنند
|
[ترجمه بهرام اکبری] دانش آموزان نباید روی معلم روی معلم بیاستند
|
[ترجمه گوگل] دانش آموزان نباید با معلم صحبت کنند [ترجمه ترگمان] دانش آموزان نباید با معلم صحبت کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. Don't talk back to your grandpa.
[ترجمه پانیذ] با حاضر جوابی با پدربزرگت حرف نزن
|
[ترجمه گوگل]با پدربزرگت حرف نزن [ترجمه ترگمان]با پدربزرگت حرف نزن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Don't talk back to your mother like that!
[ترجمه گوگل]با مادرت اینطوری حرف نزن! [ترجمه ترگمان]با مادرت این جوری حرف نزن! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. This programme gives TV viewers a chance to talk back.
[ترجمه هانيه] این برنامه ی تلویزیونی به بینندگان فرصتی می دهد تا نظراتشان را بی پرده بگویند. یا صراحتا اعلام کنند.
|
[ترجمه گوگل]این برنامه به بینندگان تلویزیون فرصتی برای گفت و گو می دهد [ترجمه ترگمان]این برنامه به بینندگان تلویزیونی فرصتی می دهد تا دوباره صحبت کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Children who talk back are regarded as cheeky and disrespectful.
[ترجمه گوگل]کودکانی که با هم حرف می زنند، افرادی گستاخ و بی احترام تلقی می شوند [ترجمه ترگمان]بچه هایی که متقابلا صحبت می کنند گستاخانه و بی ادب به نظر می رسند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. How about talking to a computer that will talk back?
[ترجمه پروانه] چگونه با کامپیوتر گفتگو می کنید؟
|
[ترجمه گوگل]در مورد صحبت کردن با کامپیوتری که پاسخگوی شماست چطور؟ [ترجمه ترگمان]چطوره با یه کامپیوتر صحبت کنیم که بعدا حرف بزنه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Don't you talk back to me or I'll hit you.
[ترجمه گوگل]با من حرف نزن وگرنه میزنمت [ترجمه ترگمان]با من حرف نمی زنی و گرنه بزنمت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Don't talk back. Listen to what your father says.
[ترجمه امین] حاضر جوابی نکن. به چیزی که پدرت میگه گوش کن
|
[ترجمه گوگل]پس حرف نزن به حرف پدرت گوش کن [ترجمه ترگمان]حرف نزن گوش کن ببین پدرت چی میگه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He knew better than to talk back to his father.
[ترجمه گوگل]او بهتر از صحبت کردن با پدرش می دانست [ترجمه ترگمان]بهتر از این بود که با پدرش حرف بزند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. How dare you talk back to me!
[ترجمه امین] چطور جرات میکنی تو روم وایسی؟
|
[ترجمه گوگل]چقدر جرات داری با من حرف بزنی [ترجمه ترگمان]! چطور جرات می کنی با من حرف بزنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Robert had the impudence to talk back to his teacher.
[ترجمه گوگل]رابرت جسارت داشت که با معلمش صحبت کند [ترجمه ترگمان]رابرت جرات کرده بود با معلمش حرف بزند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Not wanting to talk back either, he simply glared.
[ترجمه گوگل]او هم که نمی خواست جواب بدهد، به سادگی خیره شد [ترجمه ترگمان]او به سادگی به او چشم غره رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Chinese children are always taught never to talk back to their parents.
[ترجمه گوگل]به کودکان چینی همیشه آموزش داده می شود که هرگز با والدین خود صحبت نکنند [ترجمه ترگمان]همیشه به کودکان چینی یاد می دهند که هرگز با والدین خود صحبت نکنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Little children should not talk back to their parents.
[ترجمه گوگل]بچه های کوچک نباید با والدین خود صحبت کنند [ترجمه ترگمان]بچه های کوچک نباید با والدینشان صحبت کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. They're also better able to talk back without sounding like a machine.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین بهتر می توانند بدون اینکه صدایی شبیه ماشین به نظر برسند، صحبت کنند [ترجمه ترگمان]آن ها همچنین می توانند بدون اینکه مثل ماشین حرف بزنند، حرف بزنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[سینما] ارتباط داخلی
انگلیسی به انگلیسی
• answer rudely, sass, respond with gall discussion forum on the internet which appears at the bottom of an article or news item or other (wherein readers/surfers may write their response) discussion forum on the internet which appears at the bottom of an article or news item or other (wherein readers/surfers may write their response)
پیشنهاد کاربران
to answer someone in authority such as a teacher or parent in a rude or impolite way
زبان درازی کردن
حاضر جوابی کردن، دهن به دهن گذاشتن، یک و دو کردن
حاضرجوابی
حاظر جوابی کردن
گستاخ بودن، بی ادبانه حرف زدن don't talk back back to your teacher با معلمت گستاخ نباش. ( با معلمت بی ادبانه حرف نزن )
با گستاخی و بی ادبی پاسخ دادن ( معمولا برای بچه های پررو و حاضر جواب استفاده میشه
To answer someone in a rude and impolite way
یک برنامه رادیویی که شنوندگان توسط گوشی های همراهشون می تونن توش شرکت کنن.
To answer someone in authority such as ateacher oparent in rade or impolite way