فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: talks, talking, talked
حالات: talks, talking, talked
• (1) تعریف: to communicate through spoken words; discuss.
• مترادف: converse, speak
• مشابه: articulate, communicate, dialogue, discourse, enunciate, pronounce, rap, relate, visit
• مترادف: converse, speak
• مشابه: articulate, communicate, dialogue, discourse, enunciate, pronounce, rap, relate, visit
- We talked about some important issues.
[ترجمه j.k.m] ما درباره بعضی مسائل مهم صحبت کردیم|
[ترجمه گوگل] در مورد چند موضوع مهم صحبت کردیم[ترجمه ترگمان] ما در مورد برخی مسائل مهم صحبت کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Can the baby talk yet?
[ترجمه رویا] آیا بچه می تونه حرف بزنه|
[ترجمه گوگل] آیا کودک هنوز می تواند صحبت کند؟[ترجمه ترگمان] بچه هنوز میتونه حرف بزنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's a nice person but she talks too much.
[ترجمه گوگل] او آدم خوبی است اما زیاد حرف می زند
[ترجمه ترگمان] اون آدم خوبیه اما زیادی حرف میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون آدم خوبیه اما زیادی حرف میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I promised I would talk to the landlord about the matter.
[ترجمه گوگل] قول دادم در مورد موضوع با صاحبخانه صحبت کنم
[ترجمه ترگمان] قول داده بودم راجع به موضوع با ارباب صحبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قول داده بودم راجع به موضوع با ارباب صحبت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was talking with his father when I came in.
[ترجمه 423] وقتی که من وارد شدم، او با پدرش صحبت می کرد.|
[ترجمه گوگل] وقتی وارد شدم با پدرش صحبت می کرد[ترجمه ترگمان] وقتی اومدم اینجا با پدرش صحبت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We talked of a trip to France this year but decided to postpone it.
[ترجمه گوگل] ما از سفر امسال به فرانسه صحبت کردیم اما تصمیم گرفتیم آن را به تعویق بیندازیم
[ترجمه ترگمان] ما امسال درباره سفر به فرانسه صحبت کردیم، اما تصمیم گرفتیم آن را به تعویق بیاندازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما امسال درباره سفر به فرانسه صحبت کردیم، اما تصمیم گرفتیم آن را به تعویق بیاندازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to gossip.
• مترادف: gossip, whisper
• مشابه: chitchat, visit
• مترادف: gossip, whisper
• مشابه: chitchat, visit
- The whole town is talking.
[ترجمه گوگل] تمام شهر حرف می زنند
[ترجمه ترگمان] کل شهر داره حرف میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کل شهر داره حرف میزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to chatter idly or incessantly.
• مترادف: chat, chew the fat, chitchat, gab, palaver, yak
• مشابه: blab, chatter, gas, prate, prattle, rattle
• مترادف: chat, chew the fat, chitchat, gab, palaver, yak
• مشابه: blab, chatter, gas, prate, prattle, rattle
- Of course you can interrupt; we were just talking.
[ترجمه گوگل] البته شما می توانید قطع کنید فقط داشتیم حرف میزدیم
[ترجمه ترگمان] البته که می تونی حرفش رو قطع کنی ما فقط داشتیم حرف می زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] البته که می تونی حرفش رو قطع کنی ما فقط داشتیم حرف می زدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to give a speech; lecture.
• مترادف: declaim, discourse, lecture, speak
• مشابه: orate, preach
• مترادف: declaim, discourse, lecture, speak
• مشابه: orate, preach
- Are you planning to talk at the conference this year?
[ترجمه گوگل] آیا قصد دارید در کنفرانس امسال صحبت کنید؟
[ترجمه ترگمان] قصد دارید امسال در کنفرانس صحبت کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قصد دارید امسال در کنفرانس صحبت کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to disclose confidential or secret information.
• مترادف: tell
• مشابه: confess, inform, rat, spill the beans, squeal, tattle
• مترادف: tell
• مشابه: confess, inform, rat, spill the beans, squeal, tattle
- Even under torture he refused to talk.
[ترجمه گوگل] او حتی در زیر شکنجه از صحبت کردن خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] حتی زیر شکنجه هم از حرف زدن سر باز زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حتی زیر شکنجه هم از حرف زدن سر باز زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: talk back, talk down, talk down to
عبارات: talk back, talk down, talk down to
• (1) تعریف: to give voice to; articulate in words.
• مشابه: express, say
• مشابه: express, say
- You are talking complete nonsense!
[ترجمه گوگل] داری حرف مفت میزنی!
[ترجمه ترگمان] ! تو داری چرت و پرت میگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ! تو داری چرت و پرت میگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You are talking sacrilege, and I will not listen to you.
[ترجمه گوگل] تو داری توهین میکنی و من به حرفت گوش نمیدم
[ترجمه ترگمان] شما دارید به مقدسات توهین می کنید و من به شما گوش نخواهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما دارید به مقدسات توهین می کنید و من به شما گوش نخواهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to speak (a particular language or dialect).
• مترادف: speak
• مترادف: speak
• (3) تعریف: to discuss.
• مترادف: address, discuss
• مشابه: air, bat around, cover
• مترادف: address, discuss
• مشابه: air, bat around, cover
- They talked finance at the meeting.
[ترجمه گوگل] آنها در این جلسه در مورد مسائل مالی صحبت کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها در جلسه درباره امور مالی صحبت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها در جلسه درباره امور مالی صحبت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to influence; convince.
• مترادف: cajole, coax, soft-soap, sweet-talk, wheedle
• مشابه: butter up, snow
• مترادف: cajole, coax, soft-soap, sweet-talk, wheedle
• مشابه: butter up, snow
- He talked her into buying a car.
[ترجمه گوگل] او را به خرید ماشین دعوت کرد
[ترجمه ترگمان] اون با خودش حرف زد که یه ماشین بخره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون با خودش حرف زد که یه ماشین بخره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: talker (n.)
مشتقات: talker (n.)
• (1) تعریف: the act or process of talking; conversation.
• مترادف: articulation, conversation, discourse, expression, pronunciation, speech, utterance, vocalization
• مشابه: chat, communication, converse, dialogue, discussion, enunciation, word
• مترادف: articulation, conversation, discourse, expression, pronunciation, speech, utterance, vocalization
• مشابه: chat, communication, converse, dialogue, discussion, enunciation, word
• (2) تعریف: a speech; lecture.
• مترادف: address, discourse, lecture, oration, speech
• مشابه: declamation, discussion, dissertation, sermon
• مترادف: address, discourse, lecture, oration, speech
• مشابه: declamation, discussion, dissertation, sermon
• (3) تعریف: a conference; meeting.
• مترادف: colloquium, conference, consultation, meeting
• مشابه: chat, dialogue, discussion, palaver, parley, powwow
• مترادف: colloquium, conference, consultation, meeting
• مشابه: chat, dialogue, discussion, palaver, parley, powwow
• (4) تعریف: a rumor; gossip.
• مترادف: dirt, gossip, hearsay, rumor, scandal, tale
• مشابه: comment, scuttlebutt, tittle-tattle
• مترادف: dirt, gossip, hearsay, rumor, scandal, tale
• مشابه: comment, scuttlebutt, tittle-tattle
• (5) تعریف: a manner or style of speaking.
• مترادف: idiom, language, speech
• مشابه: cant, dialect, jargon, lingo, patois, tongue
• مترادف: idiom, language, speech
• مشابه: cant, dialect, jargon, lingo, patois, tongue
- baby talk
[ترجمه رو] بچه صحبت کن یا حرف بزن عزیزم|
[ترجمه گوگل] صحبت کودک[ترجمه ترگمان] عزیزم، حرف بزن،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید