taking hold

جمله های نمونه

1. She was taken/held hostage by the gunmen.
[ترجمه گوگل]او توسط افراد مسلح گروگان گرفته شد
[ترجمه ترگمان]او توسط افراد مسلح گروگان گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She obeyed and took hold of his hand.
[ترجمه گوگل]اطاعت کرد و دست او را گرفت
[ترجمه ترگمان]او اطاعت کرد و دست او را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Affectionate birthday greetings. Birthday means a new beginning and a new chance to take hold on life.
[ترجمه گوگل]تبریک تولد عاشقانه تولد به معنای شروعی جدید و فرصتی جدید برای تسلط بر زندگی است
[ترجمه ترگمان]تبریک و تبریک عید میلاد مسیح تولد به معنای آغاز جدید و یک فرصت جدید برای ادامه زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Just take hold of the tube and squeeze.
[ترجمه گوگل]فقط لوله را بگیرید و فشار دهید
[ترجمه ترگمان]فقط لوله را بردارید و فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Office workers fled in panic as the fire took hold.
[ترجمه گوگل]کارکنان دفتر با شدت گرفتن آتش فرار کردند
[ترجمه ترگمان]کارکنان اداره با ترس و وحشت فرار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He took hold of one end of the carpet and tugged.
[ترجمه گوگل]یک سر فرش را گرفت و کشید
[ترجمه ترگمان]او یک انتهای فرش را گرفت و کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I should not allow such a thought to take hold on me.
[ترجمه گوگل]من نباید اجازه بدهم چنین فکری در سرم بیاید
[ترجمه ترگمان]من نباید اجازه چنین فکری را به تو بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Blind rage took hold of him.
[ترجمه گوگل]خشم کور او را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]خشمی شدید بر او چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We called a meeting in order to take/hold a vote on the issue.
[ترجمه گوگل]ما جلسه ای تشکیل دادیم تا در مورد این موضوع رای گیری کنیم/رای گیری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما برای شرکت \/ برگزاری رای گیری در مورد این موضوع جلسه ای را برگزار کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The fever was beginning to take hold.
[ترجمه گوگل]تب داشت شروع می شد
[ترجمه ترگمان]تب کم کم داشت قطع می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Panic took hold of him and he couldn't move.
[ترجمه گوگل]وحشت او را فرا گرفت و نتوانست حرکت کند
[ترجمه ترگمان]وحشت بر او چیره شد و نمی توانست حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Without saying a word, she took hold of my arm and marched me off to the headmaster's office.
[ترجمه گوگل]بدون اینکه حرفی بزند بازویم را گرفت و به سمت دفتر مدرسه برد
[ترجمه ترگمان]بدون اینکه یک کلمه حرف بزنم دستم را گرفت و مرا به سمت دفتر مدیر برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The music took hold of her slowly.
[ترجمه گوگل]موسیقی آرام آرام او را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]موسیقی آرام گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He took hold of the plant's root and pulled.
[ترجمه گوگل]ریشه گیاه را گرفت و کشید
[ترجمه ترگمان]ریشه گیاه را گرفت و کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• holding on, grasping, retention

پیشنهاد کاربران

sth takes hold
کنترل کسی یا چیزی را به طول کامل در دست میگیرد، همه اجزا کسی یا چیزی را تحت تاثیر قرار میدهد.
رشد کردن، موثر شدن

بپرس