take to task


سرزنش کردن، به باد انتقاد گرفتن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to reprimand; rebuke; censure.
مترادف: blame, chastise, rate, rebuke, reprehend, reprimand, scold, upbraid
مشابه: bawl out, castigate, censure, correct, reproach, reprove

- I will take her to task for that cruel remark.
[ترجمه Sara] من او را به خاطر این اظهار نظر بی رحمانه سرزنش خواهم کرد
|
[ترجمه گوگل] من او را به خاطر آن اظهارات ظالمانه سرزنش می کنم
[ترجمه ترگمان] او را به این نکته بی رحما نه می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He was taken to task for not reporting the problem earlier.
[ترجمه گوگل]او به دلیل گزارش نکردن مشکل پیش از این مورد سرزنش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او به خاطر عدم گزارش مشکل قبلی به کار گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He's been taken to task for his habitual lack of punctuality.
[ترجمه گوگل]او به دلیل عدم وقت شناسی همیشگی اش مورد سرزنش قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]او به خاطر عدم وقت شناسی به کار برده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The country's intellectuals are also being taken to task for their failure to speak out against the regime.
[ترجمه گوگل]روشنفکران کشور نیز به دلیل ناتوانی در سخن گفتن علیه رژیم مورد سرزنش قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]روشنفکران کشور نیز به خاطر شکست خود در مقابله با این رژیم به کار گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was taken to task for arriving late.
[ترجمه Nima xz] من را بخاطر دیر رسیدن سرزنش کردند
|
[ترجمه گوگل]من را به دلیل دیر رسیدن به سر کار بردند
[ترجمه ترگمان]من برای دیر رسیدن به این کار دست پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Taken to Task Task lighting includes bedside lights and also mirror and wardrobe lights.
[ترجمه گوگل]نورپردازی Taken to Task Task شامل چراغ های کنار تخت و همچنین چراغ های آینه و کمد لباس است
[ترجمه ترگمان]به طور کلی برای کار کردن تکلیف کار، چراغ های کنار بس تر و همچنین چراغ های آیینه ای و کمد لباس را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. However, his flip dismissal of a child is far more damaging and something he should be taken to task over.
[ترجمه گوگل]با این حال، اخراج کودک از کار به مراتب آسیب‌رسان‌تر است و باید به او رسیدگی شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، اخراج او از یک کودک بسیار زیان آور است و کاری که باید انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The pharmaceutical companies that were taken to task by Elliott have a legitimate right to protect their intellectual property.
[ترجمه گوگل]شرکت‌های دارویی که توسط الیوت به کار گرفته شده‌اند، حق قانونی دارند که از مالکیت معنوی خود محافظت کنند
[ترجمه ترگمان]شرکت های داروسازی که توسط الیوت به کار گرفته شدند حق قانونی برای حفاظت از مالکیت معنوی خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To correct by punishment or reproof; take to task.
[ترجمه گوگل]اصلاح با تنبیه یا سرزنش; به کار گرفتن
[ترجمه ترگمان]برای اصلاح مجازات و یا سرزنش کردن، به کار خود بپردازید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

### 🔸 معادل فارسی:
مورد انتقاد شدید قرار دادن / بازخواست کردن / مؤاخذه کردن
در زبان محاوره ای:
گیر داد بهش، حسابی بازخواستش کرد، دعواش کرد، ازش توضیح خواست
- - -
### 🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( رفتاری – رسمی ) :**
انتقاد یا بازخواست جدی از کسی به خاطر اشتباه، بی توجهی یا رفتار نادرست
مثال: The manager **took him to task** for missing the deadline.
مدیر بابت عقب افتادن از موعد، حسابی بازخواستش کرد.
2. ** ( محاوره ای – انتقادی ) :**
گیر دادن یا دعوا کردن کسی به خاطر کاری که نباید انجام می داده
مثال: She **took me to task** for forgetting her birthday.
بابت فراموش کردن تولدش حسابی دعوام کرد.
3. ** ( رسانه ای – اجتماعی ) :**
در نقدهای عمومی یا سیاسی، برای اشاره به انتقاد شدید از شخصیت ها یا نهادها
مثال: The journalist **took the government to task** over its handling of the crisis.
خبرنگار بابت مدیریت بحران، حسابی دولت رو نقد کرد.
- - -
### 🔸 مترادف ها:
rebuke – reprimand – scold – criticize – call out – chastise – hold accountable

don’t take me to task that wasn’t my fault
منو سرزنش نکن، تقصیر من نبود!