employ، hire استخدام کردن
متضاد fire
متضاد fire
ترتیب کسی رو در رقابت یا مبارزه دادن
دهن کسی رو سرویس کردن
He is not that big, I could take him on.
اونقدراهم گنده نیست، میتونم ترتیبشو بدم.
دهن کسی رو سرویس کردن
اونقدراهم گنده نیست، میتونم ترتیبشو بدم.