زمین زدن/ شکست دادن کسی ( به زور یا با قدرت بر کسی غلبه کردن یا او را به زمین انداختن. ) فعل
"He's really strong and it's very difficult to take him down in a wrestling match. "
از مقام برکنار کردن ( سبب برکناری کسی از یک پست یا موقعیت شود. ) فعل
... [مشاهده متن کامل]
" They're conspiring to take the director down by any means. "
سرنگون کردن ( شخصی را از قدرت، موقعیت یا اعتبار پایین آوردن ) فعل
" Their objective was to take him down at any cost. "
تحقیر کردن ( به عمد باعث احساس شرمندگی و کوچکی در کسی شدن. ) فعل
"He seems to take me down in any occasion possible to feel good about himself. "*
مغلوب کردن ( فرد را در موقعیتی ضعیف تر یا ناموفق تر قرار دادن ) فعل
" After multiple allegations she started the operation to take him down by every mean possible. "
از مقام برکنار کردن ( سبب برکناری کسی از یک پست یا موقعیت شود. ) فعل
... [مشاهده متن کامل]
سرنگون کردن ( شخصی را از قدرت، موقعیت یا اعتبار پایین آوردن ) فعل
تحقیر کردن ( به عمد باعث احساس شرمندگی و کوچکی در کسی شدن. ) فعل
مغلوب کردن ( فرد را در موقعیتی ضعیف تر یا ناموفق تر قرار دادن ) فعل