take on too much

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
بیش از حد مسئولیت پذیرفتن / خود را درگیر کارهای زیاد کردن
در زبان محاوره ای:
زیادی کار ریخته سر خودش، خودشو خفه کرده با مسئولیت، از پسش برنمیاد، همه چی رو انداخته گردن خودش
...
[مشاهده متن کامل]

________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( رفتاری – هشدارآمیز ) :**
پذیرفتن مسئولیت ها، وظایف یا پروژه هایی بیش از توان یا ظرفیت واقعی فرد
مثال: She’s **taking on too much** at work and getting burned out.
زیادی مسئولیت توی کار قبول کرده و داره از پا درمیاد.
2. ** ( استعاری – انتقادی ) :**
اشاره به رفتارهای جاه طلبانه یا بی محابا که باعث فشار روانی، خستگی یا شکست می شن
مثال: Don’t **take on too much**—you’ll stretch yourself too thin.
زیادی خودتو درگیر نکن—از همه جا می مونی.
3. ** ( محاوره ای – دوستانه ) :**
در مکالمات روزمره، برای نصیحت یا همدردی با کسی که خودش رو درگیر چند کار هم زمان کرده
مثال: You’ve got school, work, and family stuff—maybe you’ve **taken on too much**.
هم درس داری، هم کار، هم مسائل خانوادگی—شاید زیادی خودتو درگیر کردی.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
overcommit – overstretch – bite off more than one can chew – overload oneself – get overwhelmed