take it for granted
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
به این خیالا نباش، دلتو به اون خوش کن. به این امید نشین.
به این خیالا نباش، الکی دلت رو به اون خوش نکن.
به این امید نباش. دلتو به اون خوش نکن.
دقیقا میشه by default
دوستان این دو اصطلاح خیلی به هم شبیه هستن.
Take somebody for granted🪴
Take it for granted🪴
اگه به همراه sb بیاد :
قدر زحمات کسی را ندانستن ، حق خود دانستنِ زحمات دیگران
اما اگه به همراه it بیاد:
... [مشاهده متن کامل]
از مسئله ای مطمئن بودن
🪴🪴مثال🪴🪴
You shouldn't take her for granted. She's not responsible for your duties.
تو نباید زحماتشو کوچیک ببینی. اون مسئول وظایف تو نیست.
I took it for granted she would break up with him.
مطمئن بودم که باهاش بهم میزنه.
اگه به همراه sb بیاد :
قدر زحمات کسی را ندانستن ، حق خود دانستنِ زحمات دیگران
اما اگه به همراه it بیاد:
... [مشاهده متن کامل]
از مسئله ای مطمئن بودن
🪴🪴مثال🪴🪴
تو نباید زحماتشو کوچیک ببینی. اون مسئول وظایف تو نیست.
مطمئن بودم که باهاش بهم میزنه.
1 -
"To take something for granted" is an idiom that means "to assume that something is true or will happen without questioning it"
اصطلاحی است که به معنای فرض می گیریم که چیزی درست است یا اتفاق می افتد بدون تردید در آن
... [مشاهده متن کامل]
مو لای درزش نمیره
"I took it for granted that my car would start this morning"
I didn't realize that Melanie hadn't been to college - I suppose I just took it for granted.
I suppose I just took it for granted that they were married.
You just take it for granted that people over a certain age can drive.
I guess we all took it for granted that water would always be freely available.
I think he took it for granted that he'd be re - elected and it came as a shock when he lost.
2 -
This phrase can also mean to not appreciate something or someone enough because you assume they will always be there / to never think about something because you believe it will always be available or stay exactly the same:
قدردانی نکردن از چیزی یا کسی به اندازه کافی و شایسته، زیرا تصور می کنید او یا آن همیشه آنجا خواهد بود.
هرگز به چیزی فکر نکنید زیرا معتقدید که همیشه در دسترس خواهد بود یا دقیقاً به همان شکل باقی می ماند.
"I took my parents' support for granted when I was younger"
I took my good health for granted until I got sick.
I took it for granted that I would find the perfect job.
اصطلاحی است که به معنای فرض می گیریم که چیزی درست است یا اتفاق می افتد بدون تردید در آن
... [مشاهده متن کامل]
مو لای درزش نمیره
2 -
قدردانی نکردن از چیزی یا کسی به اندازه کافی و شایسته، زیرا تصور می کنید او یا آن همیشه آنجا خواهد بود.
هرگز به چیزی فکر نکنید زیرا معتقدید که همیشه در دسترس خواهد بود یا دقیقاً به همان شکل باقی می ماند.
علی بهرامی
بدون اینکه احتیاج باشه تحقیق یا بررسی اضافه انجام دهید حقیقت یک مطلب میپذرید. مثلا یک چیزی برای شما اظهر من الشمس یعنی مثل اینکه وسط ظهر از کسی بپرسید که ایا هوا روشنه که به خودی خودسوال مسخره است. به نظر من ترجمه بدیهی فرض کردن یا مسلم دانستن نزدیکترین ترجمه هست.
۱ - باور کردن چیزی با اینکه مطمئن نیستیم
۲ - قدر ندونستن کسی یا چیزی
Seeing as my boss took me granted , i resigned
۲ - قدر ندونستن کسی یا چیزی
فرض کردن
دستکم گرفتن
به چشم نیامدن
به چشم نیامدن
من تو رو نادیده گرفته بودم
تو فارسی ما میگم خیالش راحته ( که فلان کار انجام میشه، چون براش مسلمه )
ندید قبول کردن . . . . قدر ندونستن
بدون فکر چیزی را پذیرفتن
کسیکه خیالش از چیزی راحته و مطمینه اون کار انجام میشه .
دست کم گرفتن
بدون فکراطمینان حاصل کردن و همینطور چیزی را به عنوان درست پذیرفتن
باور داشتن چیزی
اطمینان داشتن
اطمینان داشتن
ظاهرا دوستان معنی این اصطلاح رو با
take somebody/something for granted
اشتباه گرفتن، درواقع معانی این فریزال: قدرندانستن و انتظار بیجا داشتن از چیزی هست
ومعنی اصطلاح ( take it for granted ( that : مسلم فرض کردن چیزی بدون دلیل و مدرک میباشد
براساس دیکشنری #لانگمن.
دوستان لطف کنند معانی رو بطور واضح تر بیان کنند که برای کسی موجب گمراهی و سردرگمی نشه.
اشتباه گرفتن، درواقع معانی این فریزال: قدرندانستن و انتظار بیجا داشتن از چیزی هست
ومعنی اصطلاح ( take it for granted ( that : مسلم فرض کردن چیزی بدون دلیل و مدرک میباشد
براساس دیکشنری #لانگمن.
دوستان لطف کنند معانی رو بطور واضح تر بیان کنند که برای کسی موجب گمراهی و سردرگمی نشه.
قدرچیزی راندانستن
بدیهی انگاشتن؛ به حساب نیاوردن
دربست قبول داشتن
قبول کردن چیزی بدون تفکر درباره آن
بدیهی پنداشتن
مسلم و تضمین شده فرض کردن چیزی
بدون فکر اطمینان حاصل پیدا کردن وهمینطوری چیزی را ب عنوان درست پذیرفتن
بدون فکر، اطیمنان حاصل کردن و همین طوری چیزی را به عنوان درست پذیرفتن
عادی دانستن، حق مسلم خود دانستن
همین طوری چیزی را به عنوان درست پذیرفتن
قدر ندانستن، از کسی انتظار بی جا داشتن، بی چون و چرا پذیرفتن
بی چون و چرا پذیرفتن
بدون فکر، اطمینان حاصل کردن
ﺑﺪﯾﻬﯽ ~ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ، ﺣﻖ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ
قدر ندانستن
باور داشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)