انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
پذیرفتن . قبول کردن
. when my friend tried to tempt me with an offer , I took it
وقتی دوستانم تلاش کردن مرا با پیشنهادی وسوسه کنند آنرا پذیرفتم.
منبع 504 واژه ضروری
وقتی دوستانم تلاش کردن مرا با پیشنهادی وسوسه کنند آنرا پذیرفتم.
منبع 504 واژه ضروری
تحمل کردن، تاب آوردن
I just can't take it any more
دیگه نمیتونم تحمل کنم/تاب بیارم
دیگه نمیتونم تحمل کنم/تاب بیارم
پذیرفتن
استفاده کردن
نمیشه که همینجا بایستیم و هیچ کاری نکنیم /هیچی نگیم و بگذاریم هر چی میخوان بهمون بگن.
یقین داشتن
قبول کردن، باور کردن
مثال:
تحمل کردن
مثال:
به دست آوردن
پذیرفتن انتقاد
He's good at criticizing others but can't take it himself
برداشتن
قبول کردن
آن را بگیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)