انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
تحمل کردن، تاب آوردن
I just can't take it any more
دیگه نمیتونم تحمل کنم/تاب بیارم
دیگه نمیتونم تحمل کنم/تاب بیارم
پذیرفتن
استفاده کردن
نمیشه که همینجا بایستیم و هیچ کاری نکنیم /هیچی نگیم و بگذاریم هر چی میخوان بهمون بگن.
یقین داشتن
قبول کردن، باور کردن
مثال:
تحمل کردن
مثال:
به دست آوردن
پذیرفتن انتقاد
He's good at criticizing others but can't take it himself
برداشتن
قبول کردن
آن را بگیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)