اثر بد بر جا گذاشتن، به جا گذاشتن آسیب
با حرف اضافه On مثال:
often on. Too much sunlight can take a ( heavy ) toll on your skin
با حرف اضافه On مثال:
... [مشاهده متن کامل]
عوارض زیاد بر جای گذشتن
پیامد داشتن
صدمه زدن
تاثیر منفی گذاشتن
تاثیر منفی گذاشتن
آسیب روحی - روانی وارد شدن به کسی
صدمه عاطفی دیدن کسی
صدمه عاطفی دیدن کسی
تأثیر داشتن - باعث خسارات زیاد، مرگ، رنج و . . . شدن
take a heavy toll ( on somebody/something ) ,
take its toll ( on somebody/something )
to have a bad effect on someone or something;
to cause a lot of damage, deaths, suffering, etc.
... [مشاهده متن کامل]
Illness had taken a heavy toll on her.
The recession is taking its toll on the housing markets.
... [مشاهده متن کامل]