باد شرطه. [ دِ ش ُ طَ / طِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شُرط. باد موافق :
با طبع مخالف چه کند دل که بسازد
شرطه همه وقتی نبود لایق کشتی.
سعدی.
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را.
... [مشاهده متن کامل]
حافظ.
|| باد شمال شرقی. ( دِمزن ) . رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 190 ص آ، و باد شرط شود.
بادشرط. [ دِ ش ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شرطه. باد مساعد. ( ناظم الاطباء ) . باد موافق ، چون شُرْط در اصل بمعنی نشان و علامت است باد موافق را که بادشرط گویند از همین جهت است که علامت روان شدن جهاز ودور شدن طوفانست. و صاحب تاریخ ولایت نامه که بشهر لندن دارالسلطنه انگریز رفته بود چنین نوشته که باد شرط باد نرم است چون نسیم موافق که بعد فروشدن طوفان وزیدن گیرد. باین باد اگرچه اهل جهاز را بعد تصدیعات طوفان راحتی حاصل شود لیکن در روش جهاز قصور راه یابد زیرا که جهاز هر قدر زودتر که بمنزل مقصود رود بهتر است. ( غیاث ) . شُرْطَ، هندی �شرتا� ( باد موافق ، مطلق باد ) �عجایب الهند بزرگ بن شهریار الناخداه الرام هرمزی چ لیدن ص 36 و 38 و 130 - 232� و �شرته � �احسن التقاسیم مقدسی چ لیدن ص 31�. باد موافق ، بادی که مساعد کشتی رانی باشد و کشتی را مخصوصاً کشتی های شراعی را بطرف مقصد مسافران سوق دهد. رجوع به باد شرطه بقلم محمد قزوینی ( مجله یادگار سال 4 شماره 1 - 2 صص 63 - 68 ) شود. || باد شمال شرقی. ( دمزن ) . رجوع به باد و باد شرطه شود.
با طبع مخالف چه کند دل که بسازد
شرطه همه وقتی نبود لایق کشتی.
سعدی.
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را.
... [مشاهده متن کامل]
حافظ.
|| باد شمال شرقی. ( دِمزن ) . رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 190 ص آ، و باد شرط شود.
بادشرط. [ دِ ش ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شرطه. باد مساعد. ( ناظم الاطباء ) . باد موافق ، چون شُرْط در اصل بمعنی نشان و علامت است باد موافق را که بادشرط گویند از همین جهت است که علامت روان شدن جهاز ودور شدن طوفانست. و صاحب تاریخ ولایت نامه که بشهر لندن دارالسلطنه انگریز رفته بود چنین نوشته که باد شرط باد نرم است چون نسیم موافق که بعد فروشدن طوفان وزیدن گیرد. باین باد اگرچه اهل جهاز را بعد تصدیعات طوفان راحتی حاصل شود لیکن در روش جهاز قصور راه یابد زیرا که جهاز هر قدر زودتر که بمنزل مقصود رود بهتر است. ( غیاث ) . شُرْطَ، هندی �شرتا� ( باد موافق ، مطلق باد ) �عجایب الهند بزرگ بن شهریار الناخداه الرام هرمزی چ لیدن ص 36 و 38 و 130 - 232� و �شرته � �احسن التقاسیم مقدسی چ لیدن ص 31�. باد موافق ، بادی که مساعد کشتی رانی باشد و کشتی را مخصوصاً کشتی های شراعی را بطرف مقصد مسافران سوق دهد. رجوع به باد شرطه بقلم محمد قزوینی ( مجله یادگار سال 4 شماره 1 - 2 صص 63 - 68 ) شود. || باد شمال شرقی. ( دمزن ) . رجوع به باد و باد شرطه شود.
باد مساعد
بادی که از پشت وسیله نقلیه در حال حرکت ، دونده و غیره می وزد.
a wind that blows from behind a moving vehicle, a runner, etc.
مترادف = headwind
مترادف = headwind