به دنب کسی چسبیده بودن
همراهی کردن با کسی یا پیوستن به او، معمولاً بدون دعوت شدن ( به قول ما مشهدی ها؛ طفیلی بودن🤣، مرحله بدتر، قفیلی بودن است🤣🤣 )
... [مشاهده متن کامل]
پیوستن به یک فعالیت یا سفر ، اغلب به عنوان یک شرکت کننده اضافی یا برنامه ریزی نشده.
مثال؛
مترادف: Accompany, follow, join
مترادف: Lead, guide, initiate
خودتو بچسبونی به کسی و دنبالش راه بیفتی
۱ - همراهی کردن کسی بخصوص بدون درخواست یا تمایل فردِ همراهی شونده. ۲ - تعقیب کردن
... [مشاهده متن کامل]
یه مدتی هر جا می رفت، منم دنبالش راه میوفتادم و اِنقدر به این کار عادت کرده بودم که متوجه نبودم اینکار تمومی نداره.
دنبال کسی یا چیزی رفتن
تعقیب کردن
we never get away from him - everywhere we go , he insists on tagging along with us
تعقیب کردن
همراه کسی جایی رفتن
Bri: tag on