اسم ( noun )
• (1) تعریف: a piece of cardboard, thin metal, cloth, or other material that identifies, labels, or gives information about the thing to which it is attached.
• مترادف: label, tab, ticket
• مشابه: docket, sticker, stub
• مترادف: label, tab, ticket
• مشابه: docket, sticker, stub
- The sign says these shirts are $19.99, but the tag on this one says it's $14.99.
[ترجمه گوگل] علامت نشان می دهد که این پیراهن ها 19 99 دلار هستند، اما برچسب روی آن نشان می دهد که قیمت آن 14 99 دلار است
[ترجمه ترگمان] علامت می گوید این پیراهن ها ۱۹ ۹۹ دلار هستند، اما برچسب روی این یکی می گوید it دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] علامت می گوید این پیراهن ها ۱۹ ۹۹ دلار هستند، اما برچسب روی این یکی می گوید it دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The tag on this sweater always scratches the back of my neck.
[ترجمه گوگل] برچسب روی این پلیور همیشه پشت گردنم را خراش می دهد
[ترجمه ترگمان] برچسب روی این پلیور همیشه گردنم رو خراش میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برچسب روی این پلیور همیشه گردنم رو خراش میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any of various distinctive ends, esp. of something hanging loose, as a shoelace or an animal's tail.
• مترادف: tail, trailer
• مشابه: end, train
• مترادف: tail, trailer
• مشابه: end, train
• (3) تعریف: a floppy or ragged tatter or projection.
• مترادف: flap, tail, tatter
• مشابه: lap, lappet, shred, stub
• مترادف: flap, tail, tatter
• مشابه: lap, lappet, shred, stub
• (4) تعریف: a phrase, speech, or the like that serves as an ending or summation.
• مترادف: annex, appendix
• مشابه: codicil, postscript, rider, summation
• مترادف: annex, appendix
• مشابه: codicil, postscript, rider, summation
• (5) تعریف: a phrase, nickname, or the like that serves to characterize someone or something.
• مترادف: label, name, nickname
• مشابه: epithet, sobriquet, term
• مترادف: label, name, nickname
• مشابه: epithet, sobriquet, term
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tags, tagging, tagged
حالات: tags, tagging, tagged
• (1) تعریف: to attach a tag or tags to, as one or more items for sale.
• مترادف: label, ticket
• مشابه: tab
• مترادف: label, ticket
• مشابه: tab
• (2) تعریف: to identify or characterize, esp. with a word or phrase.
• مترادف: call, label, nickname, term
• مشابه: designate, dub, mark
• مترادف: call, label, nickname, term
• مشابه: designate, dub, mark
- She tagged him as an egotist.
[ترجمه A.A] به او برچسب خودخواهی زد|
[ترجمه گوگل] او را به عنوان یک خودخواه تگ کرد[ترجمه ترگمان] جورج جورج را به عنوان یک فرد خودخواه دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to add or append.
• مترادف: affix, annex, append, suffix, tack on
• مشابه: attach, tack
• مترادف: affix, annex, append, suffix, tack on
• مشابه: attach, tack
- The lawyer tagged an extra fee on my bill.
[ترجمه گوگل] وکیل هزینه اضافی را روی صورتحساب من برچسب گذاری کرد
[ترجمه ترگمان] وکیل یک دست مزد اضافی روی صورت حساب من گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وکیل یک دست مزد اضافی روی صورت حساب من گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: taglike (adj.)
مشتقات: taglike (adj.)
• : تعریف: (informal) to follow or accompany someone closely (usu. fol. by after or along).
• مترادف: tail, trail
• مشابه: dog, follow, pursue
• مترادف: tail, trail
• مشابه: dog, follow, pursue
- Being curious, he tagged along with us.
[ترجمه A.A] چون کنجکاو است دنبال ما اومد|
[ترجمه گوگل] با کنجکاوی با ما تگ کرد[ترجمه ترگمان] کنجکاو شده بود و با ما راه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a children's game in which one player chases the others until he or she touches one of them, who then becomes the pursuer.
• (2) تعریف: in baseball, an act or instance of tagging.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tags, tagging, tagged
حالات: tags, tagging, tagged
• (1) تعریف: to touch (a player) in the game of tag, or in a similar game.
• (2) تعریف: in baseball, to touch (a runner) with the ball or with the hand or glove holding it.