tactile

/ˈtæktəl//ˈtæktaɪl/

معنی: لامسهای، لمس کردنی، وابسته بحس بساوایی
معانی دیگر: بساوشی، لمسی، پرماسی، قابل لمس، پرماس پذیر، پرماسشی، بساوش پذیر، سوهشی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: tactility (n.)
(1) تعریف: of, having, or pertaining to the sense of touch.

- Roughness and smoothness are tactile sensations.
[ترجمه نسترن] زبری و نرمی احساسات لمسی هستند
|
[ترجمه گوگل] ناهمواری و صافی احساس لامسه هستند
[ترجمه ترگمان] نرمی و نرمی احساسات لمسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: capable of being perceived through touch; tangible.
مشابه: tangible

جمله های نمونه

1. tactile oragans
اندام های بساوشی (پرماسی)

2. tactile sensibility
سوهشمندی پرماسی،حساسیت لامسه ای

3. The children are very tactile with warm, loving natures.
[ترجمه گوگل]بچه ها با طبیعت گرم و دوست داشتنی بسیار لامسه هستند
[ترجمه ترگمان]بچه ها از طبایع گرم و دوست داشتنی برخوردارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An instrument used to measure tactile sensitivity.
[ترجمه گوگل]ابزاری که برای اندازه گیری حساسیت لمسی استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]ابزاری که برای اندازه گیری حساسیت لمسی استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Tweed is timeless, tactile and tough.
[ترجمه گوگل]توید بی انتها، لمسی و سخت است
[ترجمه ترگمان]Tweed، ملموس، ملموس و محکم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her paintings have a very tactile quality.
[ترجمه گوگل]نقاشی های او کیفیت بسیار لمسی دارند
[ترجمه ترگمان]نقاشی های او کیفیت ملموسی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Combining his interest in bird-watching with his tactile skills, Fetchero started carving bird models in 197
[ترجمه گوگل]Fetchero با ترکیب علاقه خود به پرنده نگری با مهارت های لمسی خود، حکاکی مدل پرندگان را در سال 197 آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]با ترکیب علاقه خود به پرنده - با مهارت های ملموس او، Fetchero شروع به حکاکی مدل های پرنده در ۱۹۷ سال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Full use needs to be made of tactile and sensory experiences.
[ترجمه گوگل]باید از تجربیات لمسی و حسی استفاده کامل شود
[ترجمه ترگمان]مصرف کامل باید از تجربیات حسی و حسی ساخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It includes experimental systems that provide tactile feedback from a monitor image.
[ترجمه گوگل]این شامل سیستم های آزمایشی است که بازخورد لمسی را از تصویر مانیتور ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این سیستم شامل سیستم های آزمایشی است که بازخورد لمسی را از یک تصویر ناظر تامین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To give the learner visual, tactile and aural stimuli, which increase the learning experience.
[ترجمه گوگل]دادن محرک های بصری، لمسی و شنیداری به زبان آموز که باعث افزایش تجربه یادگیری می شود
[ترجمه ترگمان]برای دادن به محرک های تصویری، لمسی و aural یاد گیرنده، که تجربه یادگیری را افزایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A 102 key tactile keyboard has keys that give out an audible click when depressed.
[ترجمه گوگل]یک صفحه کلید لمسی با 102 کلید دارای کلیدهایی است که در هنگام فشردن یک کلیک قابل شنیدن پخش می کند
[ترجمه ترگمان]یک صفحه کلید قابل لمس از ۱۰۲ کلید دارای کلید است که هنگام افسردگی صدای قابل شنیدن را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Willingness to try new tactile stimulation strategies does sometimes turn up in unusual places, however.
[ترجمه گوگل]با این حال، تمایل به امتحان استراتژی‌های تحریک لمسی جدید گاهی اوقات در مکان‌های غیرمعمول ظاهر می‌شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، تلاش برای امتحان استراتژی های تحریک لمسی جدید گاهی اوقات در مکان های غیر معمول انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My comment that I enjoy the tactile sensation of playing with the dough met with a supercilious, adult-type snicker.
[ترجمه گوگل]نظر من مبنی بر اینکه از حس لامسه بازی با خمیر لذت می برم با یک پوزخند بزرگ و بزرگ مواجه شد
[ترجمه ترگمان]نظر من مبنی بر اینکه من از حس لامسه برخوردار شده با خمیر لذت می برم، با یک پوزخند زنان بالغ و گستاخ مواجه شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The tactile sensitivity of forearm to summate the length of plexiglass rectangles was tested.
[ترجمه گوگل]حساسیت لمسی ساعد برای جمع کردن طول مستطیل‌های پلکسی آزمایش شد
[ترجمه ترگمان]حساسیت محسوس ساعد به summate، طول of rectangles را مورد آزمایش قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لامسه ای (صفت)
sensible, tactile, tactual

لمس کردنی (صفت)
tangible, tactile

وابسته به حس بساوایی (صفت)
tactile

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to the sense of touch; tangible, capable of being perceived by touch
tactile means relating to the sense of touch; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Relating to the sense of touch; perceptible by touch 🖐️
🔍 مترادف: Tangible
✅ مثال: The tactile surface of the fabric made it feel luxurious.
دربارۀ حس لامسه؛ مرتبط با حس لامسه؛ قابل لمس؛ لمس کردنی؛ لامسه ای؛ لمسی؛ ملموس؛ محسوس
بغلی، تاچی
ملموس
tactile
ADJECTIVE
🗣️تَک تاٰیْل
✔️ لمسی
✔️ مربوط یا وابسته به حس لامسه
tangible
ADJECTIVE
🗣️تَن جِبِل
✔️ ملموس - قابل لمس - محسوس - واقعی
✔️ عینی - عیان
e. g.
tangible benefits: مزایای ملموس
...
[مشاهده متن کامل]

tangible evidence: شواهد عینی - مدرک عینی
tangible improvements: پیشرفت های عیان/ملموس
@TheSun. co. uk
Camilla saw through Meghan's tactile performance, says expert

لامسه
Connected with the sense of touch
These tactile learning technics aren't possible
. on online teaching apps
لمسی

بپرس