• : تعریف: suggested, implied, or understood, without being expressed in words. • مترادف: implicit, implied, mute, unspoken, wordless • متضاد: explicit, stated • مشابه: assumed, nonverbal, silent, understood, unsaid
- He gave his tacit agreement to the plan.
[ترجمه گوگل] او موافقت ضمنی خود را با این طرح اعلام کرد [ترجمه ترگمان] او موافقت ضمنی خود را با این طرح اعلام کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. tacit approval
توافق ضمنی
2. Our greatest tacit understanding is I do not care, you ignored me.
[ترجمه حبیب بهبهانی] دقیق ترین دریافت، از مفهوم " من اهمیت نمی دهم "، جمله "من تورو نادیده گرفتم" است.
|
[ترجمه گوگل]بزرگترین درک ضمنی ما این است که من اهمیتی نمی دهم، تو مرا نادیده گرفتی [ترجمه ترگمان]بزرگ ترین فهم ضمنی ما این است که برایم مهم نیست، تو مرا نادیده گرفتی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. By tacit agreement, Clark's friends all avoided any mention of his mentally ill wife.
[ترجمه حبیب بهبهانی] طبق توافق ضمنی به عمل آمده ، دوستان کلارک هیچ اشاره ای به مبحث همسر روان پریش وی نکردند.
|
[ترجمه گوگل]با توافق ضمنی، دوستان کلارک همگی از ذکر همسر بیمار روانی او اجتناب کردند [ترجمه ترگمان]به طور ضمنی دوستان کلارک از هرگونه اشاره ای به همسر بیمار خود پرهیز می کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Your silence implies tacit consent to these proposals.
[ترجمه حبیب بهبهانی] سکوت شما ، رضایت ضمنی تان با پیشنهادات مطروحه رابه ذهن متبادر می سازد.
|
[ترجمه گوگل]سکوت شما به معنای رضایت ضمنی با این پیشنهادات است [ترجمه ترگمان]سکوت شما بر رضایت ضمنی این پیشنهادها دلالت دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The question was a tacit admission that a mistake had indeed been made.
[ترجمه گوگل]سؤال، اعتراف ضمنی بود که واقعاً اشتباهی مرتکب شده است [ترجمه ترگمان]این سوال ناگفته ناگفته بود که در حقیقت مرتکب اشتباه شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Each other just have the tacit understanding, but you let go chose abandoned.
[ترجمه گوگل]همدیگر فقط درک ضمنی دارند، اما شما رها کرده اید و رها شده اید [ترجمه ترگمان]هر یک از آن ها فقط یک درک ضمنی دارند، اما رها کردن رها شده را رها کرده اید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The deal had the tacit approval of the President.
[ترجمه گوگل]این توافق با تایید ضمنی رئیس جمهور مواجه شد [ترجمه ترگمان]این معامله موافقت ضمنی رئیس جمهور را داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The people, by a tacit and irrevocable act of delegation, had handed over their powers to the monarch.
[ترجمه گوگل]مردم با یک اقدام ضمنی و غیر قابل برگشت، اختیارات خود را به پادشاه واگذار کرده بودند [ترجمه ترگمان]ملت، به وسیله عمل ضمنی و غیرقابل فسخ تفویض اختیارات، اختیارات خود را به پادشاه واگذار کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. His answer depends on a distinction between tacit and explicit consent.
[ترجمه گوگل]پاسخ او به تمایز بین رضایت ضمنی و صریح بستگی دارد [ترجمه ترگمان]پاسخ او به تمایز بین رضایت ضمنی و صریح بستگی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Even more important was Edward's tacit approval of the use his brother made of his northern power.
[ترجمه گوگل]حتی مهمتر از آن، تأیید ضمنی ادوارد از استفاده برادرش از قدرت شمالی خود بود [ترجمه ترگمان]حتی مهم تر از آن، تایید ضمنی ادوارد از استفاده برادرش از قدرت شمالی او بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. In tacit agreement, they separated before reaching the farm.
[ترجمه گوگل]در توافق ضمنی، آنها قبل از رسیدن به مزرعه از هم جدا شدند [ترجمه ترگمان]قبل از رسیدن به مزرعه از هم جدا شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Media companies may operate tacit or explicit collusion just as easily as politicians.
[ترجمه گوگل]شرکت های رسانه ای ممکن است به راحتی سیاستمداران تبانی ضمنی یا صریح را انجام دهند [ترجمه ترگمان]شرکت های رسانه ای ممکن است به سادگی و به همان راحتی سیاستمداران از تبانی آشکار و صریح عمل کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. In both cases tacit knowledge and experience is accepted as valid and enhanced and developed.
[ترجمه گوگل]در هر دو مورد، دانش و تجربه ضمنی به عنوان معتبر پذیرفته شده و افزایش یافته و توسعه یافته است [ترجمه ترگمان]در هر دو مورد دانش و تجربه ضمنی به عنوان معتبر و پیشرفته پذیرفته می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Your silence may be taken to mean tacit agreement.
[ترجمه گوگل]ممکن است سکوت شما به معنای توافق ضمنی تلقی شود [ترجمه ترگمان]سکوت شما ممکن است به منظور تایید ضمنی پذیرفته شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Custom, practice and a tacit agreement not to rock the boat did the rest.
[ترجمه گوگل]عرف، تمرین و توافق ضمنی مبنی بر تکان ندادن قایق بقیه کار را انجام داد [ترجمه ترگمان]عرف، عمل و یک توافق ضمنی مبنی بر عدم استفاده از تخته قایق، بقیه را انجام داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• communicated wordlessly, implied without being expressed in words tacit means understood or implied without actually being said; a formal word.
پیشنهاد کاربران
معادل فارسی واژه "tacit" می تواند ضمنی، خاموش، تلویحی، یا مستتر باشد. همچنین می توان از عباراتی مانند "به طور ضمنی"، "بدون صراحت" یا "با زبان بی زبانی" برای بیان این مفهوم استفاده کرد. در واقع، "tacit" به چیزی اشاره دارد که بدون بیان صریح و کلامی، درک یا پذیرفته می شود. به عنوان مثال، یک توافق ضمنی ( tacit agreement ) به توافقی اشاره دارد که بدون امضای قرارداد یا بیان صریح کلامی، بین دو طرف برقرار شده است. ... [مشاهده متن کامل]
معنی: ضمنی، خاموش، بارامی و سکوت معانی دیگر: مستتر، تلویحی، با زبان بی زبانی، به طور سربسته، ضمنا، مفهوم، مقدر
ناگفته پیدا
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم tac 📌 این ریشه، معادل "silent" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "silence" یا "quiet" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 tacit: understood though unspoken; ‘silent’ 🔘 taciturn: habitually ‘silent’; reserved 🔘 tacitly: in a ‘silent’ or implied manner 🔘 taciturnity: quality of being ‘silent’ 🔘 taciturnness: state of habitual ‘silence’ 🔘 tacit consent: ‘silent’ agreement 🔘 tactical: ( etymological overlap ) originally quick, ‘silent’ arrangement 🔘 taciturnly: behaving in a ‘silent’ way 🔘 tacit understanding: an implied, ‘silent’ accord
✍ توضیح: Understood or implied without being stated openly 🤫💭 🔍 مترادف: Implicit ✅ مثال: There was a tacit agreement between them to keep the secret.
ضمنی. تلویحی مثال: we had a tacit understanding ما یک تفاهم ضمنی و تلویحی داشتیم.