tabulate

/ˈtæbjəˌlet//ˈtæbjʊleɪt/

معنی: هموار، تخت و مسطح، جدول بندی کردن، تخت کردن، مسطح کردن
معانی دیگر: ستون بندی کردن، به صورت جدول یا ستون درآوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tabulates, tabulating, tabulated
• : تعریف: to arrange or organize systematically, esp. in the form of a table.
مشابه: bill, chart, table

- We've collected all the information and we're ready to tabulate it.
[ترجمه گوگل] ما تمام اطلاعات را جمع آوری کرده ایم و آماده جدول بندی آن هستیم
[ترجمه ترگمان] همه اطلاعات رو جمع آوری کردیم و آماده to
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to set or use the tabulator on a typewriter or word processor.
صفت ( adjective )
مشتقات: tabulable (adj.), tabulation (n.)
(1) تعریف: having a flat surface.

(2) تعریف: composed of or having thin, horizontal plates, as some corals.

جمله های نمونه

1. The survey results are tabulated in section 9 of Appendix
[ترجمه گوگل]نتایج نظرسنجی در بخش 9 پیوست جدول بندی شده است
[ترجمه ترگمان]نتایج این تحقیق در بخش ۹ فهرست آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Let me tabulate the results as follows.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید نتایج را به صورت جدول بندی کنم
[ترجمه ترگمان]بگذارید نتایج را بصورت زیر جدول بندی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It took me ten hours to tabulate the results.
[ترجمه گوگل]ده ساعت طول کشید تا نتایج را جدول بندی کنم
[ترجمه ترگمان]ده ساعت طول کشید تا نتایج رو آماده کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Results for the test program haven't been tabulated.
[ترجمه گوگل]نتایج برنامه آزمایشی جدول بندی نشده است
[ترجمه ترگمان]نتایج برنامه تست جدول بندی نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The results tabulated here show that, for low packing densities, the most effective technique is generally chained overflow.
[ترجمه گوگل]نتایج جدول‌بندی‌شده در اینجا نشان می‌دهد که برای چگالی‌های بسته‌بندی کم، مؤثرترین تکنیک عموماً سرریز زنجیره‌ای است
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان داده شده در اینجا نشان می دهد که برای چگالی های پایین بسته بندی، موثرترین روش به طور کلی سرریز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To sort and tabulate data, the devices employed delicate metal parts that required constant replacement.
[ترجمه گوگل]برای مرتب‌سازی و جدول‌بندی داده‌ها، دستگاه‌ها از قطعات فلزی ظریفی استفاده می‌کردند که نیاز به تعویض دائمی داشتند
[ترجمه ترگمان]برای مرتب سازی و tabulate، دستگاه ها قطعات فلزی ظریفی را بکار گرفتند که به جایگزینی دایمی نیاز داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The league tabulated votes on 12 key environmental issues in the House and 14 in the Senate.
[ترجمه گوگل]این لیگ در مورد 12 موضوع کلیدی زیست محیطی در مجلس نمایندگان و 14 مورد در سنا رای گیری کرد
[ترجمه ترگمان]این لیگ در ۱۲ مورد مسائل زیست محیطی کلیدی در مجلس سنا و ۱۴ رای در مجلس سنا فهرست کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. By Saturday night, the ballots are tabulated, the discussions complete.
[ترجمه گوگل]تا شنبه شب، برگه های رای جدول بندی می شود و بحث ها تکمیل می شود
[ترجمه ترگمان]در شب شنبه، برگه های رای جدول بندی شده اند و مذاکرات به پایان رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The values tabulated here give us a measure of comparison for Kaimann's experimental results.
[ترجمه گوگل]مقادیر جدول بندی شده در اینجا معیاری برای مقایسه نتایج تجربی کایمن به ما می دهد
[ترجمه ترگمان]مقادیری که در اینجا جدول بندی شده اند معیاری برای مقایسه نتایج تجربی Kaimann ارایه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The results, tabulated by computer, were predictable.
[ترجمه گوگل]نتایج، جدول بندی شده توسط کامپیوتر، قابل پیش بینی بود
[ترجمه ترگمان]نتایج، جدول بندی شده توسط کامپیوتر، قابل پیش بینی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Advertising -- Tabulate response - card mechanisms from ads, web site ads, and other forms of advertising.
[ترجمه گوگل]تبلیغات -- پاسخ به جدول -- مکانیسم های کارت از تبلیغات, تبلیغات وب سایت و سایر اشکال تبلیغات
[ترجمه ترگمان]تبلیغات پاسخ - - مکانیسم های کارت - کارت از تبلیغات، تبلیغات وب سایت و دیگر انواع تبلیغات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Please tabulate the numbers in order.
[ترجمه گوگل]لطفا اعداد را به ترتیب جدول بندی کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا شماره را مرتب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Using the sketch, it is now possible to tabulate the coordinates of all the nodes.
[ترجمه گوگل]با استفاده از طرح، اکنون می توان مختصات تمام گره ها را جدول بندی کرد
[ترجمه ترگمان]با استفاده از این اسکیس، این امکان وجود دارد که مختصات تمام گره ها را جدول بندی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Do you like to use a chart to tabulate the data?
[ترجمه گوگل]آیا دوست دارید از نمودار برای جدول بندی داده ها استفاده کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا می خواهید از یک نمودار برای tabulate داده ها استفاده کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هموار (صفت)
plain, even, level, plane, flat, smooth, tabulate

تخت و مسطح (صفت)
tabulate

جدول بندی کردن (فعل)
tabulate

تخت کردن (فعل)
tabulate

مسطح کردن (فعل)
even, level, flatten, tabulate

تخصصی

[برق و الکترونیک] در جدول ارایه دادن
[ریاضیات] در جدول، جدول بندی کردن، فهرست کردن

انگلیسی به انگلیسی

• arrange information into rows and columns, arrange in the form of a chart
if you tabulate information, you arrange it in columns on a page.

پیشنهاد کاربران

بپرس